مکالمات دو زاری!

حق‌المکالمه تفن در شهر و شمیرانات

به اطلاع کلیه اهالی محترم پایتخت می‌رساند که حق‌المکالمه هر نوبت تلفن‌های عمومی در شهر و شمیرانات فقط دو ریال می‌باشد. خواهشمند است از پرداخت مبلغ اضافه خودداری و متخلفین را به شرکت سهامی تلفن ایران معرفی فرمایند. [روزنامه اطلاعات، دوشنبه، ۵ اسفند ماه ۱۳۳۳]

ادامه خواندن مکالمات دو زاری!

اولین نسخه‌‌ی زن‌خوان از شاهنامه‌‌ی فرودسی

در معرفی این حماسه‌سرای مشهور ایرانی که شهره در جهان نیز هست گمانم چیزی بیشتر از آنچه که همگان می‌دانند و شما نیز می‌دانید نتوان نوشت. نامش «ابوالقاسم» بود و در روستای «باژ» از توابع «توس» به‌دنیا آمد و سوابقی از ایندست.

ادامه خواندن اولین نسخه‌‌ی زن‌خوان از شاهنامه‌‌ی فرودسی

آب‌تنی «مارال» در زلال آبگیر در رمان «کلیدر»

محمود دولت‌آبادی در یکی از اولین گفت‌وگوهای خود در بارهٔ چگونگی خلق رمان «کلیدر» می‌گوید: ادامه خواندن آب‌تنی «مارال» در زلال آبگیر در رمان «کلیدر»

نقل تن‌شُستن «شیرین» در نمایشنامه‌ی «شهر قصه»

بیژن مفید شهر قصه

تن‌شویی «شیرین» در چشمه و نظارۀ «خسرو»
(پرده‌خوانی «شتر» در پردۀ سوم نمایشنامۀ «شهر قصه»)

ادامه خواندن نقل تن‌شُستن «شیرین» در نمایشنامه‌ی «شهر قصه»

خاطرات «تاج‌السلطنه» دختر ناصرالدین‌شاه قاجار

تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه قاجار، و مادر او توران السلطنه دخترعموی شاه بود. در حرمسرا، دایه‌ای از کنیزان سیاه دربار او را بزرگ کرد.  در حرمسرا، دایه‌ای از کنیزان سیاه دربار او را بزرگ کرد. هفت‌ساله بود که به مکتب فرستاندش. دو سال بیش‌تر به مکتب نرفت. اگرچه عزیزالسلطان، ملیجک معروف، دلباخته و خواهان او بود، اما دخترک را به حسن‌خان شجاع‌السلطنه، پسر محمدباقر خان سردار اکرم، شوهر دادند که او نیز کودکی بود همسن و سال تاج‌السلطنه.

ادامه خواندن خاطرات «تاج‌السلطنه» دختر ناصرالدین‌شاه قاجار

بهاران خجسته‌باد! (روایت اسفندیار منفردزاده)

سرود بهاران خجسته باد

«اسفندیار منفرد زاده» که خود نیز در رابطه با پروندۀ «خسرو گلسرخی» توسط «ساواک» دستگیر و مدتی را در زندان اوین گذرانده بود، با سابقۀ درخشانی که به عنوان آهنگساز، هم در سینما و هم در خلق ترانه‌های که به «ترانۀ معترض» شهرت یافت، در واقع کسی است که سرود «بهاران خجسته‌باد» را به شکلی که امروز می‌شنویم خلق و ماندگار کرد.

ادامه خواندن بهاران خجسته‌باد! (روایت اسفندیار منفردزاده)

بهاران خجسته‌باد! (روایت عباس سماکار)

سرود بهاران خجسته باد

و اما حکایت این سرود کوتاه، از قرار بلندتر از آنی است که ما نوشتیم و شما خواندید. همانطور که نوشتیم هاله‌ای از حدس و گمان‌هایی که در اینجا و آنجا بوده و آمده نیز، چهرۀ تابناک و روشن این سرود را در پردۀ شک و ابهام پوشانده که از آن‌ها درمی‌گذریم.

روایت دیگری اما در این باره وجود دارد که آن نیز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من یک شورشی هستم» به چاپ رسیده است.

ادامه خواندن بهاران خجسته‌باد! (روایت عباس سماکار)

error: Content is protected !!