ایشون [داود پیرنیا] یه روز منو صدا کرد و گفت: «آقای ترقی، یک کاری اینجا ما ضبط کردیم مالِ آقای روحالله خالقیست. این، شعر نداره. این رو آهنگش رو من میذارم رو ضبط صوت، تا شما بشنوید من میرم تا استودیو شماره هشت و برمیگردم، ببینم نظرتون راجع به این آهنگ چیه!؟»
بایگانی ماهیانه: اردیبهشت ۱۳۹۵
نام پسران در ترانههای ایرانی
نامهای «زنانه» در ترانههای ایرانی بیشتر از اسم «مرد»ها است. در جعبهی موسیقی این صفحه ترانههایی را خواهید شنید که اسمی مردانه در آن به کار رفته است.
حسن شماعیزاده: صدا
«نفرین» در ترانههای ایرانی (مجموعه ترانهها)
در فرهنگ و اعتقادات ما ایرانیها «دعا» و «نفرین» مقولهای آشنا و جا افتاده است. از دید مذهبی بهترین دعاها و بدترین نفرینها را والدین ـ و بهخصوص مادران ـ به اجرا میگذارند. البته نفرین ظالم و آه مظلوم هم هست. در شعر کلاسیک و ترانههای روز ایرانی اما نفرین بیشتر معطوف به «رقیب» است ولی گاهی از سر دلرنجیدگی و آزردگی خاطر نفرینِ «عاشق» شامل «معشوق» هم میشود. هر چند هم که حافظ گفته باشد: «هیچ عاشق سخن سخت به معشوقه نگفت».
علی نظری: سوگند
اردلان سرفراز (صدای شاعر) پرسش: گوگوش
پرسش
شعر و دکلمه: اردلان سرفراز
آهنگ: فرید زلاند
تنظیم آهنگ: آندرانیک
ترانهخوان: گوگوش
نام جاها و محلههای مشهور در ترانههای ایرانی
ایران کشور پهناوری است، با شهرهای کوچک و بزرگ و روستاهای فراوان. چه بسا بسیاری از ما خیلی از این شهرها را ندیده باشیم و گذارمان به آن دیار نیفتاده باشد. در این شهرها اما جاهایی هست که نه تنها برای اهالی آن ولایت که حتی برای کسانی که به آنجاها نرفتهاند نیز شناخته شده است. آشنایی ما ایرانیها با نام آن جاها و اماکن در سالهایی که هنوز اینترنت و موتورهای جستجو در این گستره نبود یکی هم از راه شنیدن ترانههای روز آن روزگار بود.
اسفندیار منفردزاده: موسیقی فیلم «قیصر»
شهیار قنبری (صدای شاعر) غزلبانو: داریوش اقبالی
ویگن: گل سرخ
گیتی: مجموعه ترانهها
هوشنگ ابتهاج ـ زیان نگاه (مجموعهٔ ترانهها)
به عنوان «بازی» سوار شدهاید!
گیتی پاشایی ـ آواز (در مایه افشاری) ترانه (خدا مهربونه)
«گیتی پاشایی» با پیشینهٔ بازیگری در سینما و ساختن موسیقی فیلم گرچه هنرمندی نامآشناست ولی او را بیشتر بهعنوان خوانندهٔ «ترانههای پاپ» بهیاد میآوریم. اینجا اما قطعه آوازی با اشعاری برگرفته از «دیوان مغربی» را با صدای او بشنوید. پیش از اجرا، در گفتوگویی کوتاه «گیتی» از علاقهٔ خود به آموزش آواز و ردیفهای موسیقی ایرانی میگوید:
فریدون مشیری ـ کوچه (تاریخچه و مجموعهٔ ترانهها)
شعر «کوچه»، اولین بار در اردیبهشتماه ۱۳۳۹ خورشیدی در هفتهنامۀ «روشنفکر» بهچاپ رسید. با اینکه شاعر این شعر را برای خوانده شدن بهشکل ترانه نسروده بود؛ ولی چنان مورد پسند اهل موسیقی واقع شد که بعدها چند اجرای متفاوت با صدای خوانندگان مختلف از آن ساخته و اجرا شد. شما هم اگر نمونههایی دیگری جز آنچه در این جعبۀ موسیقی میشنوید سراغ دارید، بفرستید تا به این مجموعه اضافه شود.
عارف: و خدا عشق را آفرید
یادنامهای برای «سوسن» تا از یاد نرود!
گفتهاند نامش «مهناز» بود، که نبوده است. و نوشتهاند که «شمس المولک حمیدی» است، که نیست. اسم و فامیل واقعیاش «گلاندام طاهرخوانی» بود. ما همه اما او را به نام هنریش «سوسن» شناخته و میشناسیم.
عباس مهرپویا: قبیلهٔ لیلی
سیمین بهبهانی ـ دلم گرفته (هوای گریه)
شعر «دلم گرفته» را «سیمین بهبهانی» در اردیبهشت ۱۳۶۱ سرده است. امسال [۱۳۹۵] سی و چهار سال از عمر این سروده میگذرد.
حکایت آخرین عکسی که از «نیمایوشیج» گرفته نشد!
سابقهٔ مومیامی کردن اندام پادشاهان شاید به زمان فراعنهٔ مصر باستان برسد یا بیشتر. در قرن اخیر قالبگرفتن از سیمای اهل هنر و سیاست با موم یا گچ هم مرسوم شده است. پیشینهٔ تهیهٔ ماسک از چهرهٔ نامآوران در ایران را اما باید در فرصتی جستوجو کرد و نوشت.
رهی معیری ـ خزان عشق (مجموعه ترانهها)
ترانهٔ «خزان عشق» را «رهی معیری» هشتاد سالی پیش در سال ۱۳۱۳ سروده است. بیستوپنج سالگی شاعر، و بهقولی اولین ترانهسازی او که با آهنگی از ساختههای «جواد بدیعزاده» اجرا شد. با اینهمه سالی که از عمر این ترانهٔ خاطرهانگیز میگذرد اما، هنوز هم زمزمهٔ هر از گاه خیلی از ما، در خلوت و بهیاد آوردنهای خاطرات سالهای گذشته است.
سیمین بهبهانی ـ دوباره میسازمت وطن (تاریخچهٔ شعر)

تندیس «سیمین بهبهانی» اثر: امیرمحمد قاسمیزاده
«دوباره میسازمت وطن» را «سیمین بهبهانی»، سه سالی پس از انقلاب، در آخرین روزهای اسفندماه سال ۱۳۶۰ سرود. سی سال بعد در فروردین ۱۳۹۰، وقتی «باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا در پیام نوروزی خود خطاب به ایرانیان، ترجمهٔ دو بیت از این شعر را چاشنی تبریک خود کرد کارش به رسانههای گروهی فارسیزبان هم کشیده شد. بیشتر ما اما این شعر را در اجرای ترانهای که «داریوش اقبالی» با آهنگی از ساختههای خود بر این سروده خواند بهیاد میآوریم.
سیمین دانشور: بانوی اردیبهشت
« . . . گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟» [بند آخر از رمان «سووشون» نوشتۀ سیمین دانشور]
حکایت «کیف چرمی» نیمایوشیج!
عکس بالا (نیما، یکنفر در آب) نخستینبار در هیجدهمین سالگشت درگذشت نیمایوشیج، روی جلد هفتهنامهٔ «جوانان رستاخیز» [شماره ۱۲۴، پنجشبنه ۱۵ دیماه ۱۳۵۶] منتشر شد.
یادگارهای ماندگار «هادی شفائیه»
جیوان گاسپاریان (نگاهنگ)
امروز (۲۴ آوریل)، مصادف است با سالگرد قتلعام ارامنه. در همین صد سال گذشته «نسلکُشی» و اقدام به نابود کردن اقوام و آدمها به امر دولتمردان و زورمدارن دنیای سیاست، شاید بیشتر از تمام مواردیست که در طول تاریخ مکتوب آمده است. از آمریکا و آفریقای سیاه بگیر تا اروپای سفید و آسیای میانه. (صحبت از «عیسی» و «موسی» و «محمد» نابجاست ـ قرن «موسیچمبه»هاست.) [+]
حکایت مجسمهٔ «بهرام گور» به روایت «هادی شفائیه»
در کارنامهٔ عکسهای ماندگاری که از استاد «هادی شفائیه» برای ما و آیندگان به یادگار مانده یکی هم مجموعهٔ عکسهایی از اشیای عقیقهٔ ایران در دورههای ساسانی و هخامنشی است که در زمان اکتشاف آثار انجام شده است. در سال ۱۳۴۴ [بیش از نیمقرن پیش] نمایشگاهی از ۱۵۰ عکس از این مجموعهٔ غنی با عنوان «رد پای اعصار» نخست در کاخ گلستان [ایران]، و سپس در شهرهای رم [ایتالیا]، ژنو، زوریخ و برن [سوئیس] به نمایش در آمد.
سیاوش کسرائی (صدای شاعر) رقص ایرانی
عباس پهلوان ـ شب عروسی بابام
«جونم واستون بگه، بابام با ایندفعه، دو شبه که تو زندگیش «صبح پادشاهی» رو میبینه! مقصودم اینه که رسما تو حجله عروسی میره. اما دفعه سومشه که زن میگیره. یعنی معصومه، زن سوم بابامه! خدا سایهاش رو از سر ما کم نکنه، خیال نمیکنم حالا حالاها بابام خودشو از تک و تا بندازه.»
نیمایوشیج ـ تو را من چشم در راهم (مجموعه ترانهها)
از مشهورترین اشعار نیمایوشیج یکی هم سرودهٔ «تو را من چشم در راهم» است. تقریبا در تمام شعرخوانی از سرودههای نیما که به بازار آمده است خوانش این شعر وجود دارد. جملهٔ «تو را من چشم در راهم» را بر تابلوهای هشدار به رانندگان در خروجی بزرگراههای اغلب شهرهای ایران دیدهایم. و شاید حتی بر شیشه و سپر پشت اتوبوسهای مسافربر و کامیونهای باربری. از اینروست که این جمله، و آن شعر برای بسیاری از ما آشنا است.