این نکبت دارد. صدای شیطان است!

مشكلی كه من داشتم ـ در ابتدای كار، پیش از كار شعر ـ پدرم بود (یادش برایم گرامی) كه به‌قول معروف قدما روی خوش به بچه نمی‌خواست نشان بدهد؛ به پسرش، به فرزندش. یعنی اخم‌ها درهم كشیده و از این قبیل؛ و من مانده بودم چه كنم!؟

پیش از شعر، من با موسیقی سرو كار پیدا كرده بودم؛ پیش استاد «سلیمان روح‌افزا» می‌رفتم و همچنین پسرش، ساز می‌زدم. تار. من نمی‌گذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سر و كار دارم؛ چون می‌دانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بیندازد و كار نكند. تار برادرش را كه عموی من باشد، من گرفتم.
[پدرم] گفت: باباجان این كار را دیگه نكُن!
گفتم: چه كاری؟
گفت: همونی كه گفتم. ـ خوب البته فهمیدم چه می‌گوید. ـ
گفتم: چرا آخر باباجان، مثلاً به چه دلیل؟
گفت: دلیلش رو می‌خواهی؟
گفتم: بله.
گفت: این نكبت دارد، صدای شیطان است.
و از این حرف هایی كه می‌شد نصیحت كرد.

(از صحبت‌های «مهدی اخوان‌ثالث» در باره‌ی علاقه‌اش به آموختن موسیقی و ساز تار)

* * *

●  صادق‌هدایت و موسیقی (خاطره‌ای شنیدنی به قلم «مهدی اخوان‌ثالث»)

* * *

error: Content is protected !!