پیشینه‌ی ترانه‌های «ویکتور خارا» در ایران

احمد شاملو ویکتور خارا

ترانه ـ سروده‌های «ویکتور خارا»
ترجمۀ «احمد شاملو» و «محمد زرین‌بال»
دکلمه و صدای «مظفر مقدم»

«ویکتور خارا»، گیتاریست، شاعر، آهنگساز و آوازخوان شلیایی برای ما ایرانیان نامی آشناست. اکثر ما اول‌بار نام و صدای او را در سالهای اول پس از انقلاب شنیده‌ایم. به ابتکار «سازمان انتشاراتی، فرهنگی، هنری ابتکار» که «ابراهیم زالزاده» مدیرش بود و با دکلمه‌های «مظفر مقدم» از چند سروده ـ ترانه‌ای که «احمد شاملو» و «محمد زرین‌بال» از او ترجمه کرده بودند. و این هشت سالی پس از مرگ «ویکتور خارا» در نیمۀ ماه سپتامبر سال ۱۹۷۳ بود.

دو سالی پیش از انتشار این مجموعۀ شنیداری که در سه نوار کاست به بازار آمد، «احمد شاملو»، در اولین شماره از هفته‌نامۀ «کتاب جمعه» [۴ مرداد ۱۳۵۸] ویکتور خارا را مختصر و مفید معرفی کرده بود. مطلبی کوتاه با نام «در استادیوم سانتیاگو اتفاق افتاد» که با دو طرح از از «پلانتو» کاریکاتوریست فرانسوی همراه بود. [+]

اولین کاست از این مجموعۀ سه گانه، در ماههای پایانی سال ۱۳۵۸ منتشر شد. دومین و آخرین آن، تاریخ بهار و پاییز ۱۳۶۰ را بر خود داشت. قیمت هر کدام سی تومان (سیصد ریال) بود. با دومین کاست، پوستری از چهرۀ «ویکتور خارا»، و همراه با سومین آن جزوه‌ای به خریدار می‌دادند که در آن ضمن معرفی کوتاهی از او، ترجمۀ چند ترانه و یکی دو سرود انقلابی دیگر از کشور شیلی به‌چاپ رسیده بود. [فرصت و عمری اگر بود روزی آن جزوه را باید اسکن کنم و به شکل پی. دی. اف. پایین همین مطلب بگذارم.]

جدا از مجموعه نوارهای سه‌گانه از اشعار «ویکتور خارا»، همچنین «چیدن سپیده‌دم» و «سکوت سرشار از ناگفته‌هاست» [ترجمۀ مشترک «احمد شاملو ـ محمد زرین‌بال»]، از جمله کارهای دیگری بود که به همت «ابراهیم زال‌زاده» منتشر شد. او که نویسنده و مدیر و پایه‌گذار «موسسۀ فرهنگی ابتکار» بود. خود یکی از اولین قربانیان سلسله جنایاتی شد که به «قتل‌های زنجیره‌ای» شهرت یافت.

«ابراهیم زال‌زاده»، پنجم اسفند سال ۱۳۷۵ در تهران ناپدید شد، و یک‌ماه بعد جسدش را که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود در بیابان‌های اطراف «یافت‌آباد» تهران یافتند.

«ویکتور خارا» که در جریان کوتادی «پینوشه» علیه دولت مردمی «آلنده» دستگیر شده بود را اما زمانی یافتند [شانزدهم سپتامبر ۱۹۷۳] که جسد تیرباران شده‌اش با دست و دنده‌های شکسته کنار یکی از خیابان‌های شهر رها شده بود.

* * *

بیانیه
من آن شعر را با آواز می‌خوانم
که گیتار پُر احساس من می‌سراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرنده‌وار، پرواز کُنان در گذر است.

* * *

پرسش
پرسش من این است:
هرگز به فکرتان رسیده است
دست‌هایی که در این زمین کار می‌کنند
مال ماست؟ و حاصل آن نیز، مال ماست؟

* * *

آواز من
آواز من، آوازی‌ست آزاد و رها
که ایثار می‌کُند
به آن‌کسی که به‌پا خاسته است.
به آن‌کسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.

* * *

رکاوارن
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوه‌ات می‌رسد
و آواز سر می‌دهد تا حصول آزادی.

* * *

خیش
دست‌هایم را روی خیش گذارده‌ام
و زمین را با آن هموار می‌کُنم
سال‌هاست که با آن زندگی می‌کُنم
چرا نباید خسته باشم؟

* * *

من می‌رم «کوچابامبا»
می‌رم به «کوچابامبا»
در «کوچابامبا»، آقایون!
بلبل‌ها خواهند خواند.
من می‌رم «کوچابامبا».

* * *

در رود «ماپوچو»
تندبادها، آب
خانه‌ها را فرو می‌ریزند
اما آن کسی که کار می‌کُند
از این واقعه نمی‌ترسد.

* * *

انسان خالق است
اما من خود را از زمین بلند می‌کنم
زیرا که دستانی مرا یاری می‌دهند،
زیرا که من دیگر تنها نیستم
زیرا که ما اکنون بسیاریم . . .

* * *
یادنامهٔ «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»

* * *

error: Content is protected !!