ابراهیم نبوی ـ چهار تابلو

چهار تابلو
نوشتهٔ: ابراهیم نبوی

تابلو ( ۱ )

دستور داد تابلویش را همه جا آویزان کنند. این بهترین راه برای ترساندن مردم بود.

تابلو ( ۲ )

در یک تابلو بچه کوچکی را بغل کرده بود و او را نوازش می‌کرد.
در یک تابلو می‌خندید و با مهربانی به مردم نگاه می‌کرد.
در یک تابلو دستش را بُرده بود بالا و برای مردم تکان می‌داد.
در یک تابلو اسلحه دستش گرفته بود و آنرا به سوی دشمنان ملت نشانه رفته بود.
در یک تابلو سوار بر اسب بود.
در یک تابلو کنار کارگران ایستاده بود و با محبت آنان را نگاه می‌کرد.
وقتی مُرد، مردم با خوشحالی همه تابلوها را سوزاندند.

تابلو ( ۳ )

انقلابیون عکس‌های او را به‌صورت مخفی در شهر توزیع می‌کردند.
بعدا مردم عکس او را یواشکی در خانه‌شان می‌گذاشتند.
بعدا در تظاهرات عکس‌های او را دست‌شان گرفتند و خیابان پُر شد از عکس‌هایش.
بعدا جوانی که عکسش را در دست داشت جلوی تانک رفت و کُشته شد.
بعدا حکومت را در دست گرفت و عکسش را از تلویزیون نشان دادند.
بعدا جلوی همه ادارات تابلوهای بزرگی از او را آویزان کردند.
بعدا سیاهپوشان به هرجا عکسش نبود حمله می‌کردند و آنجا را آتش می‌زدند.
بعدا دولت انقلابی اعلام کرد که در همه ادارات باید عکس او را نصب کنند.
بعدا نقاشان موظف شدند تابلوی بزرگ او را نقاشی کنند.
بعدا کسی را که عکسش را پاره کرده بود زندانی کردند.
بعدا مردم عکس‌های او را از خانه‌شان برداشتند.
بعدا انقلابیون به صورت مخفی در شهر عکس‌هایش را پاره می‌کردند.

تابلو ( ۴ )

هرچه مردم از او بیشتر بدشان می‌آمد، اندازه تابلوهایش بزرگتر می‌شد و مردم بیشتر از او می‌ترسیدند.

ابراهیم نبوی
از مجموعه نوشتارهای «پارادوکس‌»

از «پارادوکس»های «ابراهیم نبوی» در این سایت:

شش چمکه

* * *

error: Content is protected !!