حافظ
با صدا و به روایت احمد شاملو
موسیقی متن: فریدون شهبازیان
طراح روی جلد: فرشید مثقالی
خط و نقاشی: مصطفی اوجی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۱
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
. . .
یار دارد سر صید دل «حافظ» یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید
* * *
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
. . .
به وجه مرحمت، ای ساکنان قصر جلال
ز روی «حافظ» و آن آستانه یاد آرید
* * *
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژدهی دلدار بیار
. . .
دلق «حافظ» به چه ارزد، به میاش رنگین کُن
وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار
* * *
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند
. . .
زاهد ار رندی «حافظ» نکُند فهم چه باک
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
* * *
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست، در انکار بماند
. . .
به تماشاگه زلفت، دل «حافظ» روزی
شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند
* * *
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
. . .
هزار حیله برانگیخت «حافظ» از سر مهر
بهدان هوس که شود آن نگار رام و نشد
* * *
یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد؟
. . .
«حافظ»، اسرار الهی کس نمیداند، خموش
از که میپُرسی که دور روزگاران را چه شد؟
* * *
آنان که خاک را به نظر کیمیا کُنند
آیا بُود که گوشهی چشمی به ما کُنند؟
. . .
«حافظ» مُدام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کُنند
* * *
برگشت به «یادنامهٔ احمد شاملو»
* * *