هر دُخت به پیش چشم مادر
آئینهٔ نوجوانی اوست.
«احمد سروش» را نمیدانم چقدر بشناسید یا نه. حکایت این مرد را باید در روایت کسانی چون «مهدی اخوان ثالث» و «اکبر مشکین» و «رامین فرزاد» و دیگرانی از همین دست خواند و دانست.
هر دُخت به پیش چشم مادر
آئینهٔ نوجوانی اوست.
«احمد سروش» را نمیدانم چقدر بشناسید یا نه. حکایت این مرد را باید در روایت کسانی چون «مهدی اخوان ثالث» و «اکبر مشکین» و «رامین فرزاد» و دیگرانی از همین دست خواند و دانست.
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
این بیت از «ناصر خسرو» را به خاطر داشتم که حکایت «قندیل افروزی» یا همان چلچراغ روشن کردن است در شب قدر به مسجد، و اینکه آنجا به یمن این چلچراغ، چون روز روشن میشود ولی دل سیاه است به غایت چون شب یلدا، و یادم آمد از جریان معروف به «معجزه گاو» که روزی روزگاری در «تبریز» رخ داد و آن را «نادرمیرزا» یکی از شاهزادگان قاجار در استناد به دخالتهای دولت «انگلیس» در امور داخلی مربوط به کشور ایران در یادداشتهای خود مکتوب کرده و خواسته تا شاهد بیاورد که چطور دولت فخیمه بریتانیا در همسوئی و با کمک آخوندها و مذهبیون، و بزرگان روحانیت آب به آسیاب جهل و خرافۀ مردم عوام میریخته و در واقع مصداق آن جملۀ معروف «دائیجان ناپلئون» که معتقد بود و میگفت: «کار، کار انگلیسهاست».
ادامه خواندن حکایت معجزۀ آن گاو در تبریز و قضایای اهدای این چلچراغ!
از محسنات مطالعه و بررسی «سفرنامه»ها یکی هم این است که با مطالعۀ آنها میتوان به آداب و عادات و رسم و سنتهای مرسوم در نزد مردم و ملتی که نویسندۀ سفرنامه در گذر از آن کشور، و یا مدت اقامت خود آنها را تجربه کرده و دیده، پی برد. جدا از این مقوله، در مطالعۀ این یادداشتهای سفر، میشود فرهنگ رفتاری و مناسبات اجتماعی حاکم بر آن جامعه را نیز شناخت و دید.
احمد سیدعلی، بهروز وثوقی، و کوزهکنانی در نمایش مدرسه
عکس از کتاب زندگینامه بهروز وثوقی
حتما برای شما هم پیش آمده که با خواندن یا شنیدن و دیدن چیزی، یاد مطلب و خاطرهای از کسی یا جایی افتاده باشید. گویا به این «تداعی معانی» هم میگویند. بهرحال هر چه که هست، درهم دویدگی و بههم پیوستگی زنجیرهای از یادها و خاطرات است که بهمصداق «میکشد هر جا که خاطرخواه اوست» دست آدمی را میگیرد و با خود تا کجاهای کجا که نمیبرد!
امروز (۱۸ اردیبهشت) مصادف است با سالمرگ «وارتان سالاخانیان». آزاده مردی ارمنیالاصل که در باورمندیاش به عدالت اجتماعی و عشقی که به مردم داشت، شکنندهترین شکنجهها را تاب آورد و نشکست. تا نگویند که از یاد فراموشانند؛ در یادمان او «مرگ وارتان» سرودهٔ «احمد شاملو» را با صدای شاعر، و اجرای ترانههایی که بر اساس این شعر اجرا شده را بشنویم.
بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
گفته میشود تا امروز تنها دو ترانه ـ سرود وجود دارد که بیش از هر آهنگ و سرود دیگری در جهان خوانده و شنیده شده است. اول بخش پایانی از سمفونی ۹ بتهوون بههمراه سرودهٔ An die Freude [در ستایش شادی] از «شیلر» شاعر آلمانی که بهصورت آواز جمعی خوانده میشود و ما ایرانیها آن را با نام «کورال شادی» میشناسیم؛ و دوم سرود «انترناسیونال»، که با روز جهانی کارگر در اولین روز از ماه مه عجین شده است.
ادامه خواندن برخیز ای داغ لعنت خورده! (تاریخچهی سرود انترناسیونال)
همسال نعرهی «نه!»
سرودهی: ایرج جنتیعطائی
صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: سه شبنه ۳۰ فروردین ۱۳۸۴
ادامه خواندن ایرج جنتیعطائی: همسال نعرهی نه! (برای زندان اوین)
ترانهها را بنا به اقتضا میشود در گروههای موضوعی مختلف هم دستهبندی کرد، که خب البته ما قصد آن را ـ دستکم حالا و در اینجا ـ نداریم. فقط به اشاره بگوییم و یاد کنیم از ترانههایی که خود، جدا از شعر و آهنگ و صدای خوانندهاش، با بعضی از حوادث تاریخی، در عصر نسلی که ما بوده باشیم گره خورده و دستمایۀ بهیادآوری آن واقعۀ خاص برای شنوندۀ آن ترانه است.
محمدعلی فردین ۱۸ فروردین سال ۱۳۷۹ در تهران درگذشت. مراسم خاکسپاری او یکی از بهیادماندنیترین بدرقههایی بود که مردم در وداع با هنرمند محبوب خود نشان دادند. شرکت انبوه مردم در این مراسم، و در میان آنها، جوانانی با لباسهای منقش به تصویر فردین، نسلی که بعد از انقلاب و کنار ماندن فردین از سینما بهدنیا آمده بود؛ پرسشی تازه شد برای اهل تحقیق در مسائل و مقولات مربوط به جامعهشناسی اجتماعی.