مهوش: باشد سر فرصت

مهوش باشه سر فرصت

کلام ترانه حکایت چند نفری خوش‌باش است بعد از شادنوشی و یکی از آن جمع که در عالم مستی (گرچه به نظر خودش مست نیست و گفته که «هوشیار» است.) از هوسهایی که به سرش زده می‌گوید. این‌که چون کبوتری چرخ‌زنان با اوج آسمان پر بکشد، مثل ماهی در دریا غوطه بخورد و آهویی بشود رها در دشت و علفزار و . . . و همراهان او که با درکی از حال این رفیق هم‌پیاله با لحنی دوستانه نصیحتش می‌کنند که فعلا برای انجام این کارها عجله‌ای نداشته باشد و بگذارد سر فرصت.!

باشد سر فرصت
خواننده: مهوش

دلم می‌خواد تا مثل کبوتر
رو آسمونا پَر بزنم، پّر
پایین و بالا برم به هر سو
هی بزنم پُشتک و وارو

همراهان:
چه عجله‌ای داری جونم، باشه سر فرصت
تو که میگی هوشیاری،‌ جونم باشه سر فرصت

بشم چو ماهی برم تو دریا
بشم چو آهو برم تو صحرا
شیرجه برم هی میون آبها
غلت بزنم غلت توی علفها

همراهان:
چه عجله‌ای داری جونم، باشه سر فرصت
تو که میگی هوشیاری،‌ جونم باشه سر فرصت

می‌خوام چو موشک برم تو ابرا
برم بیفتم تو کره‌ی ماه
بگم که: ای ماه! توئی که داری
هزار هزارتا عاشق و شیدا

همراهان:
چه عجله‌ای داری جونم، باشه سر فرصت
تو که میگی هوشیاری،‌ جونم باشه سر فرصت

زنم چو بلبل چهچه و چهچه
بگن خلایق: به‌به و به‌به!
مثال گنجیشک، جیک بکُنم جیک
سرم چو ساعت، تیک بکُنم تیک

همراهان:
چه عجله‌ای داری جونم، باشه سر فرصت
تو که میگی هوشیاری،‌ جونم باشه سر فرصت

*‌ * *

error: Content is protected !!