در دیار تو
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: همایون خرم
خواننده: مرضیه
من در سرای تو شوری دگر دارم از جام و پیمانه
هر کس مرا بیند، گوید که باز آمد آن مست و دیوانه
من آنچه گویندم همانم، بیخبر از این و آنم در دیار تو
من جز حدیثِ آشنایی از کتابِ دل نخوانم در کنار تو
تو زبان مرا میدانی، حال مرا میجویی
راز وفاداری را با دل من میگویی
دور از تو گشتم از ناتوانی چون تار مویی
تو هم چو من، میدانم روز و شب در آتشی
به من بگو از رنج مهجوری چه میکِشی
یارب، یارب! تا کِی شکیبایی!؟
عمرم طی شد با عشق و رسوایی
تشنهکامی من در سراب هستی گفتگو ندارد
عشق اگر نباشد باغ زندگانی رنگ و بو ندارد
من به گلشنِ مهر و وفا چو بلبل از عشق و صفا زبان گشودم
من در همه جمعی بهخدا با همه کس در همهجا یادِ تو بودم
گر یک حاجت من از خدا بخواهم
تنها یارا تو را، تو را بخواهم
* * *