همره بهار بیا، بیا کنارم
دل به من سپار که جان تو را سپارم
از گذشتهها سخن مگو خدا را
زان همه خطا به من نگو خدا را
سخنی نو سر کن با دل من به سرود چشمانت
به سراپای من شعله فکن ز نگاه نغمهخوانت
تو بهار نو، من باغ خزان؛ به کنار من بازآ
تو نسیم و من چون بار گران؛ تو رها از هر تمنا
منم مرغ بشکسته پر، تو شهباز رویا
تویی آسمان بهار، منم دشت تنها
دریغا که پیمان ما نپاید، دریغا
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *