شما هم حتما دقت کردهاید شعر اغلب تصنیفهای اصیل و سنتی برگرفته از اشعار شاعران کلاسیک و متقدم ایران است. در یک نگاه کلی به مجموعهی این ترانهها نام سه شاعر بیشتر به چشم میخورد. مولانا با ابیاتی از دیوان شمس او؛ سعدی و غزلهای عاشقانهاش، و حافظ شیرازی.
در تفکیک این ترانهها بر اساس شعر آنها، بیشترین سهم را حافظ دارد. چنانچه که یک غزل از او با آهنگ و تنظیمهای متفاوت با صدای خوانندگان مختلف اجرا شده است. دلیل این توفیق میتواند زبان و اشارات همهفهم حافظ در بیان حال و شرح روزگار ما باشد؛ و البته آشنایی عامهی مردم با نام و غزلیات این شاعر. دیوان حافظ هنوز هم از ملزومات برگزاری مراسم شب یلدا و همراه سفرهی نوروزی ایرانیان است.
و اما در این چند سال اخیر من که راوی حکایت باقی باشم مجموعهای از ترانههایی که بر اساس غزلی از حافظ خوانده شده است را جمعآوری کردهام. فهرست زیر مطلع غزلهایی است که ابیاتی از آن در شعر ترانه به کار رفته است. البته که این مجموعه میتواند با همکاری شما و دیگر علاقهمندان کاملتر شود. اگر نمونههایی دیگری میشناسید، یادآوری کنید تا به این فهرست و جعبهی موسیقی آن اضافه کنم.
* * *
آ
[+] آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
[+] آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند
[+] آن یار کزو خانهی ما جای پری بود
الف
[+] ابر آزاری برآمد باد نوروزی وزید
[+] از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
[+] از من جدا مشو که توام نور دیدهای
[+] الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
[+] الا ای آهوی وحشی کجایی
[+] الا ای طوطی گویای اسرار
[+] الا یا ایها الساقی ادرکاساً و ناولها
[+] المنتالله که در میکده باز است
[+] ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
[+] ای پیک راستان خبر از سرو ما بگو
[+] ای شام به کوی ما گذر کن
[+] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
[+] ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
[+] ای که در کوی خرابات مقامی داری
[+] این چه شوریست که در دور قمر میبینم
[+] این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
ب
[+] بارها گفتهام و بار دگر میگویم
[+] با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
[+] بتی دارم که گرد گل ز سنبل آشیان دارد
[+] برو ای طبیبم از سر که ز سر خبر ندارم
[+] برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
[+] بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
[+] بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
[+] بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
[+] بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
[+] بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
[+] بود آیا که در میکدهها بگشایند
[+] به تیغم گر کشد دستش نگیرم
[+] به مژگان سیه کردی هزاران رخته در دینم
[+] بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
[+] بیار ساقی آن می که حال آورد
[+] بیا که قصر امل سخت سستبنیاد است
[+] بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
ت
[+] تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
[+] تاب بنفشه میدهد طرهی مُشکسای تو
[+] تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
[+] ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
[+] تنت به ناز طبیان نیازمند مباد
ج
[+] جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
[+] جز آستان توام در جهان پناهی نیست
چ
[+] چندانکه گفتم غم با طبیبان
[+] چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
[+] چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
ح
[+] حال خونیندلان که گوید باز
[+] حال دل با تو گفتنم هوس است
[+] حجاب چهرهی جان میشود غبار تنم
خ
[+] خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
[+] خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
[+] خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
[+] خیز در کاسهی زر آب طربناک انداز
د
[+] دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
[+] دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
[+] دانی که چیست دولت، دیدار یار دیدن
[+] درآ که در دل خسته توان درآید باز
[+] در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
[+] درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
[+] در خرابات مغان نور خدا میبینم
[+] درد عشقی کشیدهام که مپرس
[+] دردم از یار است و درمان نیز هم
[+] در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
[+] در سرای مغان رفته بود و آبزده
[+] در نظربازی ما بیخبران حیرانند
[+] در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
[+] در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
[+] دست از طلب ندارم تا کام من برآید
[+] دست در حلقهی آن زلف دو تا نتوان کرد
[+] دل از من برد و روی از من نهان کرد
[+] دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
[+] دلبر جانان من برده دل و جان مرا
[+] دل سراپردهی محبت اوست
[+] دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
[+] دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگیرد
[+] دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد
[+] دلم رمیده شد و غافلم من درویش
[+] دوش در حلقهی ما قصهی گیسوی تو بود
[+] دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
[+] دوش رفتم به در میکده خوابآلوده
[+] دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
[+] دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
[+] دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد
[+] دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
[+] دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
[+] دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
ر
[+] راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
[+] رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
[+] رفتم به باغ صبحدم تا چنم گلی
[+] روز وصل دوستداران یاد باد
[+] روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
[+] روشنی طلعت تو ماه ندارد
[+] روضهی خلد برین خلوت درویشان است
ز
[+] زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
[+] زبان خامه ندارد سر بیان فراق
[+] زاهد خلوتنشین دوش به میخانه شد
[+] ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
[+] ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
[+] زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست
[+] زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
س
[+] ساقیا برخیز و در ده جام را
[+] ساقی به نور باده برافروز جام ما
[+] ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
[+] سالها پیروی مکتب رندان کردم
[+] سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
[+] سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
[+] سحر بلبل حکایت با صبا کرد
[+] سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
[+] سحرگاهان که مخمور شبانه
[+] سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
[+] سحرم دولت بیدار به بالین آمد
[+] سلامی چو بوی خوش آشنایی
[+] سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
[+] سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
[+] سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
ش
[+] شاهدان گر دلبری زینسان کنند
[+] شاه شمشاد قدان، خسرو شیریندهنان
[+] شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
[+] شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
ص
[+] صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
[+] صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
[+] صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
[+] صلاح کار کجا و من خراب کجا
ط
[+] طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
ع
[+] عشق تو نهال حیرت آمد
[+] عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
[+] عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
[+] عیشم مدام است از لعل دلخواه
غ
[+] غلام نرگس مست تو تاجدارانند
ف
[+] فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
[+] فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
ق
[+] قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ک
[+] کس نیست که افتادهی آن زلف دو تا نیست
[+] کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
گ
[+] گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
[+] گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
[+] گر همچو من افتادهی این دام شوی
[+] گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سر آید
[+] گفتم کیام دهان و لبت کامران کنند
[+] گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
[+] گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
ل
[+] لبش میبوسم و در میکشم می
م
[+] ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
[+] ما ز یاران چشم یاری داشتیم
[+] ما سرخوشان مست دل از دست دادهایم
[+] ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
[+] ما عاشق و رند و مست و عالمسوزیم
[+] ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
[+] مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
[+] مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
[+] مرا چشمیست خونافشان ز دست آن کمان ابرو
[+] مرا مهر سیهچشمان ز سر بیرون نخواهد شد
[+] مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
[+] مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
[+] مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
[+] مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
[+] مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
[+] مسلمانان مرا وقتی دلی بود
[+] معاشران گره از زلف یار باز کنید
[+] من از آنکه گردم به مستی هلاک
[+] من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
[+] منم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن
[+] من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
[+] من خرابم ز غم یار خراباتی خویش
[+] می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
[+] میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
ن
[+] ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
[+] نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
[+] نماز شام غریبان چو گریه آغازم
[+] نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
و
[+] وصال او ز عمر جاویدان به
[+] وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
هـ
[+] هاتفی از گوشهی میخانه دوش
[+] هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
[+] هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
[+] هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
ی
[+] یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
[+] یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
[+] یارب این شمع دلافروز ز کاشانهی کیست
[+] یارب سببی ساز که یارم به سلامت
[+] یارم چو قدح بهدست گیرد
[+] یاری اندر کس نمیبینم، یاران را چه شد
[+] یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
* * *