بر موسیقیی زیبای فریبرز لاچینی، این ترانه را نوشتهام. دوستش میدارم. «سیمین غانم» در استادیوم ورزشی امجدیه، سرود میخواند. صدایی شبیه دلکش داشت. آواز خوان پُر توانیست. این دومین ترانهی اوست و تنها تجربهی مشترک ما با هم.
[دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحه ۳۲ و ۳۳]
همنفس
شعر: شهیار قنبری
آهنگ: فریبرز لاچینی
خواننده: سیمین غانم
این که مث رهایییه
گاهی یه قفل قفسه
این کیه، این کیه؟
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
گاهی بغض غربت و بیکسییه
پاری وقتها مث دلواپسییه
این کیه، این کیه؟
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
مثِ خوابِ دم صبح،
مثِ گریه هقهقه
مث بوی جنگله،
یه عاشقه
گل ناز لادنه
یه عقیقِ روشنه
انگار این خودِ منه، خودِ منه
این کیه، این کیه؟
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
نبضِ گل اقاقییه
گاهی دروغه، هوسه
این کیه، این کیه که با من همنفسه
واسه من مقدسه؟
مثِ ترس از یه فراره توی خواب
مث لبخندِ یه عکسه، توی قاب
این کیه، این کیه؟
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
پاری وقتها بد میشه
به مترسک میمونه
منو از تموم شدن میترسونه
مث فکر یه سفر
لحظهی رسیدنه
تبِ تندِ رفتنه، پریدنه
این کیه، این کیه؟
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
تهران، ۱۳۵۲
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *