آتش کاروان
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: علی تجویدی
ارکستر: مجید وفادار
خواننده: دلکش
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کارورن بهجا مانده
یک جهان شراره تنها
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد،
به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران،
فتنه و بلای توفان
فنای او خواهد
به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
با این گرمیِ جان،
در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم؟
با این جانِ لرزان،
با این پایِ لغزان
ره به کجا ز بلا برم؟
میسوزم گرچه با بیپروایی
میلرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
آتشینخو، هستیسوزم
شعلهجانی بزمافروزم
بیپناهی محفلآرا
بینصیبی تیرهروزم
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم بر جا ماندم
* * *