تو فروغ دلهای بیماری، تو چه شورانگیزی، افسونکاری
ز تو روشن گردد گاهی محفل ما
چو شرابی، مستی بخشی جان مرا
تو فرود آیی، گاه از دنیایی شیرین
به دل زارم، همچون رؤیایی شیرین
تو فروغ دلهای بیماری، تو چه شورانگیزی، افسونکاری
بیداری در دل شب، چون چشم بیدارم
بیداری تا که کُنی، افسونها در کارم
آرزو خندهزنان در دل شب سوی من آیی
شورم در سر فکنی در دل من ار چه نپایی
تو فروغ دلهای بیماری، تو چه شورانگیزی، افسونکاری
گرچه نباشد در تو وفایی
چارهی دردی، عقدهگشایی
تو فروغ دلهای بیماری، تو چه شورانگیزی، افسونکاری
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *