بنان: غم عشق

بنان غم عشق

غم عشق
شعر: سعدی
ارکستر: معروفی
خواننده: غلامحسین بنان

خبر از عشق ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
عَلِمَ الله که من از دستِ غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکُشی بسیاری
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
می حرام است ولیکن تو بدین نرگسِ مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
می‌روی خرّم و خندان و نگه می‌نکنی
که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری
خبرت نیست که قومی ز غمت بی‌خبرند
حالِ افتاده نداند که نیفتد باری
سروِ آزاد به بالای تو می‌مانَد راست
لیکنش با تو میسر نبوَد رفتاری
می‌نماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری
سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن لحظه که خود را ننهی مقداری

غزلهای سعدی، به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۸۵، صفحه ۱۲۴

* * *

error: Content is protected !!