پایان سفر
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: خارجی
از شهر تو دگر نروم
دیگر بی تو سفر نروم
باشد کوی تو خانهی من
زین کاشانه بدَر نروم
هرجا گذرم، هر سو نگرم
در ره جستجوی توام
هر جا که بُوَد سیر و سفرم
بینم آخر در کوی توام
من در انتظار تو
در شهر و دیار تو
گم کردهام جوانیام را
در آرزوی رویت
سیه مکُن چو مویت
پایان زندگانی ام را
از شهر تو دگر نروم
دیگر بی تو سفر نروم
باشد کوی تو خانه من
زین کاشانه بدر نروم
من نمیخواهم، نمیخواهم که بی تو
اختران آسمانها را ببینم
من نمی خواهم، نمیخواهم که هرگز
بی تو ای گل، بوستانها را ببینم
* * *