هزار دستان
شعر: محمدعلی امیرجاهد
تار: ارسلان خان
خواننده: قمرالملوک وزیری
هزار دستان به چمن دوباره آمد به سخن
که: ای خسته از رنج دی، ببین جشن گلهای من
بکن دل ز نقدینهی جان، بنه در کفِ میفروش
کنار گل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منتِ آسمان بهدوش
مَده دستان به دستِ بینمک
نَمَک جز لبِ با نمک
جزای کِردار ستمپیشگان دهد نفخهی صور
دوای درد دلِ دلدادگان بود شور نشور
بسوزد از شر بشر یکسر خشک و تر
نماند آخر زین ایوان، اثر
نیرزد این جهان بدین که بهر دل، دلشکنی
برون کُنی پیرهنی از تنی
مکُن این طنازی با ما، عبث به خود مینازی جانا
ازین بلند پروازی دانم کاخر شکار بازی، جانم!
همهشب سر بردن به یک دل دو جا
نگران کاین دوران نماند به جا
تو مشو مایهی آوارگی دستِ من و دامانِ تو
بنما چارهی بیچارگی ما و عهد و پیمان تو
ریشه گر حاصلش این بار نیست
تو مده لاله دگر خار نیست
جاهد این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست
* * *