حلقهی زرین
شعر: کریم فکور
آهنگ: بزرگ لشگری
خواننده: الهه
ای شمع شب تارم
تا رفتی ز کنارم
به امید تو نشستم که بیایی
که بیایی رخ دلکش بنمایی
عمری در غمت ای گل
سر کردم به تحمل
کُشدم غم، تو کجایی؟ تو کجایی؟
که بسوزی دل زارم ز جدایی
ز چه ای مَه تو برفتی ز کنارم
تو که رفتی که فروزد شبِ تارم
در دستم حلقهی عشق تو دارم
جز نامت کی هرگز به لب آرم
ای شمع شب تارم
تا رفتی ز کنارم
به امید تو نشستم که بیایی
که بیایی رخ دلکش بنمایی
رفتی و دل بر عهد تو بستم
حلقهی زرین مانده به دستم
به امیدت بنشستم، ز تو عهدی نشکستم
دیده به ره بستم
من هر شب در خوابم میبینم
مشتاق و بیتابت میبینم
چه خوش بُوَد آن خوابی که با حقیقت پیوندد
چه خوش بود آن یاری که برمحبت دل بندد
* * *