نقش غم
شعر: اسماعیل نواب صفا
آهنگ: حبیبالله بدیعی
خواننده: مرضیه
من زادهی کوهستانم
دور افتاده ز بُستانم
با غصه همآغوشم
میسوزم و خاموشم
پروردهی غمها گشتم
آوارهی صحرا گشتم
آماج بلا شدهام
پامال جفا شدهام
بلاکِشیدهای حال دلم را میداند
جفاخریدهای نقش غمم را میخواند
آه از تنهایی!
سکوت شب بُوَد محرم راز پنهانم
لهیب تب بُوَد همدم شام هجرانم
کو همآوایی؟
گویم همهشب تنها
شرح غم هجران را
با خار بیابانها
چه کسی شِنَوَد نفسی
شرح غم پنهانم را؟
کردی تو فراموشم
رفتی چو از آغوشم
غمدیده و خاموشم
نکُند مَهی از نگهی
روشن، شب هجرانم را
تشنه لبم، روز و شبم در حسرت طی شد
همدم من، محرم من فریاد نِی شد
غم تو هر دم فزوده دردم
گویم همهشب تنها
شرح غم هجران را
با خار بیابان ها
. . .
* * *