ناخدا
شعر: شهرآشوب
آهنگ و ارکستر: عبدالله جهانپناه
خواننده: ملوک ضرابی
بیا و کِشتی ما در شطِ شراب انداز
خروش و ولوله در جانِ شیخ و شاب انداز
مرا به کِشتی باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند: «نکویی کُن و در آب انداز»
کشتی نشسته یار من، آن نازنین نگار من
ای ناخدا تو می بری ، صبر من و قرار من
مرو، مرو کشتی خدا را، مَبر مَبر نگار ما را
مرو مرو که راز پنهان، هر شب نماید آشکارا
مگر مگر باشد دل تو ، ای ناخدا از سنگ خارا
آخر مگر ای ناخدا ، ترسی نداری از خدا
از من کُنی یارم جدا
کِشتی به دریا میرود ، آب از سرِ ما میرود
جانم رود ای ناخدا، چون یار زیبا میرود
* * *