جواد بدیع‌زاده: خزان عشق (مجموعه ترانه‌ها)

جواد بدیع زاده خزان عشق

خزان عشق را رهی معیری در سال ۱۳۱۳ سروده است. بیست‌وپنج سالگی شاعر، و به‌قولی اولین ترانه‌سازی او که با آهنگی از ساخته‌های جواد بدیع‌زاده اجرا شد. با این‌همه سالی که از عمر این ترانه‌ی خاطره‌انگیز می‌گذرد اما، هنوز هم زمزمه‌ی هر از گاه خیلی از ما، در خلوت و به‌یاد آوردن‌های خاطرات سال‌های گذشته است.

ادامه خواندن جواد بدیع‌زاده: خزان عشق (مجموعه ترانه‌ها)

چهارم اردیبهشت، سالگشت گشایش رادیو ایران

افتتاح اولین فرستنده رادیویی در ایران

چهارم اردیبهشت ماه مصادف است با سالگشت تاسیس اولین ایستگاه رادیو به سال ۱۳۱۹ در ایران. میانسالگان ما از رادیو و برنامه‌های مخلتف آن خاطره‌های بسیار دارند. روزگاری که رادیو جایگاهی خاص در گذر ایام و روزهای ما داشت.

ادامه خواندن چهارم اردیبهشت، سالگشت گشایش رادیو ایران

حکایت ترانه‌ی «یکی یه پول خروس» (جواد بدیع‌زاده)

جواد بدیع زاده یکی یه پول خروس

 

یکی یک پول خروس
شعر: غلامرضا روحانی
خواننده: جواد بدیع‌زاده

یکی یه پولِ خروس؛ مابا بابا
یکی یه پولِ خروس

از قند و شکر ساخته‌ام جوجه‌خروس
بابا جان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس

به‌به!، به‌به!، به‌به!
به‌به! چه خروسی!
چه قشنگ است و ملوس

بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

آفتابه‌ لگن، گلاب‌شکر اوردم
آقایون! صنعت کردم
بابا جون! خدمت کردم
بر فرقُ عروسک زده‌ام پر طاوس

بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

وغ‌وغ‌‌ساهاب و النگو و نی‌لبکه
ای بچه‌ی لجوج
ای أجوج مأجوج
دیگر مخور از گرانیِ مرغ افسوس

بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

از این‌و از اون، هر چه، سماور بخرم
کوچولو! سماورم دارم
بی‌آتیش جوش‌ش میآرم
کز صنعتِ من مات شود کُلِ نُفوس

بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

بدبخت و بیچاره گشتم من از این دوره
بابا! پول تو جیبم ندارم
اسباب تو خونه‌م ندارم
اگه لحاف بخوای، ندارم
اگه تشک بگی، ندارم

نه خونه و نه لونه
حالِ من چه داغونه
زن دارم، ولم کرده
غصه بر دلم کرده
هر که حال من بدونه
یک زن برا من می‌سونه
می‌خوام دوباره داشته باشم تازه عروس
بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

بدتر ز همه، امان از دستِ زنم
بیچاره منم
یک داره از صبحی تا شوم غُر می‌زنه
غُرغُر می‌زنه
صبح که میشه،‌ پا میشه
از لحاف جدا میشه
زود میآد جلوم می‌شینه
هی قد و بالام می‌بینه
میگم: جارو! می‌گه: نمی‌تونم.
میگم: پارو! می‌گه: نمی‌تونم
ـ آشپزی بکُن!
ـ نمی‌تونم
ـ پس تو مرد بشو
ـ نمی‌تونم
ـ یا من زن می‌شم
ـ نمی‌تونم
اونوقت همچون و همچین می‌کُنه
زلفاشو پُر چین می‌کُنه
هی غُر و غُر می‌کُنه برام
خودشو نُنُر می‌کُنه برام
وآآآآی! از بس‌که بابا و ننه‌ش اونو کردند لوس
بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

ای بچه‌ها امروز به دادم برسید
از دستِ‌ زنم مرا نجاتم بدهید
نه زَر دارم، نه زور دارم
نه سر دارم، نه سور دارم
نه پول دارم، نه زور دارم
نه آش دارم، نه جاش دارم
نه قدرت زندگانی
کبکِ منِ بیچاره شده جوجه خروس
بابا جان! یکی یه پولِ خروس
آقایان! یکی یه پولِ خروس
ماما جان! یکی یه پولِ خروس

* * *

«. . . آن وقتها که ما بچه بودیم، توی کوچه‌ها و محله‌های تهران، دوره‌گردها برای فروش جنس و بارشان داد می‌زدند، آواز می‌خواندند، حالا هر چی بود، توت بود یا شاتوت، زردآلو بود یا زالزالک. یک چیزهایی سر هم می‌کردند، که مثلا «زالکه، زالزالکه، رستمِ زال زال‌زالکه، مالِ باغِ ونکه.» یکی از آن دوره‌گردها، آدم لاغر و درازی بود که ما گلاب‌شکری صداش می‌کردیم. آدمی بود خوش‌صدا و خوش‌سلیقه که همیشه یک طبقِ چوبی گُنده روی سرش بود. طبقی پُر از چیزهای کوچک و رنگ‌وارنگ، سفید و قرمز و آلبالویی، زردِ زعفرانی و سبز نعنایی. به شکل چیزهایی مثل آفتابه، لگن، قوری، ملاقه یا پرنده‌هایی شبیه گنجشک، چلچله، قناری، خروس، که داخل‌شان پُر شربت‌های معطر بود. قیمت هر کدامشان هم به قول خودش «یکی یه پولِ خروس» بود، یعنی یک‌شاهی یا صنار، که می‌شد به اصطلاح صد دینار. وقتی طبق چوبی‌اش را زمین می‌گذاشت ما از بوی هِل و گلاب و نعنا و زعفرانِ‌ آنها مست می‌شدیم، از تماشای آنها سیر نمی‌شدیم. چیزی از او می‌خریدیم یا نمی‌خریدیم، وقتی راه می‌افتاد می‌رفتیم دنبالش، از این کوچه به آن کوچه، از این محله به آن محله، پشتِ‌ هیکلِ‌ دراز و طبقِ‌ روی سرش، می‌رفتیم دنبالِ دادزدن‌ها و آوازهایی که می‌خواند «ای بچه‌ها جوجه خروس آوردم، ملوس و قشنگ، تازه‌عروس آوردم، آفتابه لگن، گلاب‌شکر آوردم، براتون صنعت کردم، خدمت کردم.» و هر چی به‌فکرش می‌رسید به زبان می‌آورد، می‌خواند. از ما کمک می‌خواست که: «ای بچه‌ها امروز به دادم برسید، از دستِ‌ زنم منو نجاتم بدهید، هی قِر و پُر می‌کُنه برام، خودشو نُنُر می‌کُنه برام.» که ما نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید. اما وقتی برمی‌گشت به همان کوتافابل یا ترجیع‌بند خودش، با او همصدا می‌شدیم و به اصطلاح پامنبری می‌کردیم که: «باباجون یکی یه پولِ خروس، ماماجون یکی یه پولُ خروس.»
من در آن سالهای کودکی، هر روزم را در دو عالم می‌گذراندم. یک عالمی که در کنار مرحوم پدرم می‌دیدم که ذاکر اهلِ بیت بود، یکی دیگر که در کوچه و محلات می‌گذشت. عالمی که آن‌ قدر دنبال امثال آقای «گلاب‌شکر» می‌رفتم که بیشتر کلمات و لحن و آهنگ صدایش در ذهنِ من حک می‌شد. به‌طوری که سالها بعد هم آنها را به‌یاد می‌آوردم. در خلوت و تنهایی‌ام زمزمه می‌کردم یا در مجلسی که با رفقای جوانی‌ام داشتم برایشان می‌خواندم. که برای همه‌شان آشنا بود و هر وقت که می‌خواندم هر کدامشان جزئیات دیگر به ‌یادشان می‌آمد.
در یکی از همین مجالس بود که [اسماعیل] مهرتاش به فکر افتاد آهنگی روی آن خاطره‌ها و شنیده‌ها تنظیم کند. این‌طوری بود که من و [اسماعیل] مهرتاش با رفیق دیگرمان غلامرضا روحانی روزها نشستیم و کار کردیم. [اسماعیل] مهرتاش تار می‌زد و خاطره‌ای تعریف می‌کرد، من می‌خواندم و خاطره‌ی دیگری یادم می‌آمد، غلامرضا [روحانی] که در روزنامه‌ها شعرهای فکاهی چاپ می‌کرد، همه را روی کاغذ می‌آورد و با ذوق و قریحه‌ای که در شعر و موسیقی داشت چیز دیگری اضافه می‌کرد. محصولِ کارِ ما چیز مفصلی شد که این‌طور شروع می‌شد: «از قند و شکر ساخته‌ام جوجه‌خروس، به‌به! چه خروسی، چه قشنگ است و ملوس.» و همین‌طور ادامه پیدا می‌کرد، می‌رسید به این‌جا که: «وق‌وق صاحاب و النگو و نی‌لبکه، ای بچه لجوج، ای عجوج مجوج» تا الی‌آخر، که بعد از سبک سنگین کردن‌ها و زیر و بالا کردن‌ها، همین شد که می‌شناسید، شد همین «یه پول خروس». . . .»

به نقل از: جواد بدیع‌زاده، برگرفته از کتاب: زنگ موسیقی، مصطفی اسلامیه، نشر نیماژ، چاپ اول، ۱۳۹۵، صفحه‌ی ۳۴ و ۳۵

* * *

از «جواد بدیع‌زاد» در این سایت:
زالزالک
یه پول خروس
ماشین مشدی ممدلی
آلاگارسون (کلفتِ آلاگارسون)
خزان عشق (مجموعه‌ترانه‌ها)

* * *

جواد بدیع‌زاده: ماشین مشدی ممدلی

جواد بدیع زاده ماشین مشدی ممدلی

ماشین مشدی ممدلی
شعر: غلامرضا روحانی
آهنگ و آواز: جواد بدیع‌زاده

ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
این اتولی که من میگم، فورد قدیم لاری‌یه
رفتن توی این اتول، باعث شرمساریه
نه بابِ کورسِ شهریه، نه قابلِ سواریه
بار کشیده بسکی از قزوین و رشت و انزلی
ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

ماشین مشدی ممدلی، صندلیاش فنر داره
بلیت‌فروشِ مّشدی و، شوفُر بی‌هنر داره
بهر مسافرینِ خود زحمت و دردسر داره
رفتنِ با اتول بُوَد باعثِ کوری و شلی
ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

مسافر از بوی اتول تا می‌شینه کِسل می‌شه
از متلک شنیدن و، بور شدن، خجل می‌شه
بسکی فشار میاد به او دچار دردِ دل می‌شه
پاره شود لباس اگر، گیر کُند به صندلی
ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

این اتولی که از قفس، تنگ‌تر و کوچیک‌تره
جای چهل مسافرِ گُنده و چاق و لاغره
شوفرهِ بس‌که ناشی‌یه اتول همیشه پنچره
راه نرفته درمی‌ره لاستیکِ چرخِ اولی
ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

این اتولِ شکسته از سیستم قدیمی‌یه
تایر اون قراضه و، پیستون اون لحیمی‌یه
شوفره دائماً پیِ لوده‌گری و لیمی‌یه
سربالایی نمی‌کشه، مگر با خیلی معطلی
ماشینِ مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

* * *

از «جواد بدیع‌زاد» در این سایت:
یه پول خروس
ماشین مشدی ممدلی
آلاگارسون (کلفتِ آلاگارسون)
خزان عشق (مجموعه‌ترانه‌ها)

* * *

منوچهر سخایی ـ پوران: گفت‌وگو

منوچهر سخایی پوران گفتگو

اساس ترانه‌های از ایندست بیشتر «گفت و شنود» بین خواننده‌ی زن و مرد است. این ترانه با صدای منوچهر و پوران اما بیشتر «پرس‌ و جو»‌است تا «گفتگو»، شعری سخت‌خوان سروده‌ی فرصت شیرازی که فقط هنرمند باذوقی چون «جواد بدیع‌زاده» از عهده‌ی به ترانه در آوردن آن برمی‌آید.

ادامه خواندن منوچهر سخایی ـ پوران: گفت‌وگو

جواد بدیع‌زاده: آلاگارسون

جواد بدیع زاده گلفت آلاگارسون

آلاگارسون [کُلفتِ آلاگارسون]
شعر: غلامرضا روحانی
آهنگ: ابوالحسن صبا
خواننده: جواد بدیع‌زاده

کُلفتی آورده خانم تو خونه
پیش خانم هست عزیز دوردونه
لاغرو و مُردنی و بی‌جونه
ترسم که آخر من شوم دیوونه
بس‌که او پُرخوره و پُر چونه
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه

یک روز نمی‌شه که چیزی نشکنه
در عوضش خوب می‌پزه اشکنه
خریدن ظرف و ظروف با منه
شکستن و گم‌شدنش با اونه
بهش می‌گم؛ میگه: «کار مهمونه»
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه

کلفت ما فقط خوراکش پُلوست
شام که خورد، ظرف‌ها همین‌جور ولوست
از تنبلی تو دشت‌شوری آب‌چلوست
شام که خورد صاف میره تو لونه
ظرف‌شوری به عهده‌ی نن‌جونه
اینش خوب که زلفش آلاگارسونه

شبها دلم بی‌خودی مالش میره
نگو که این روغن‌ها رو کش میره
با پول دزدی پی‌ گردش میره
تا ساعت سه تو کوچه ویلونه
راه می‌ره و قر می‌ده و می‌خونه
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه

حرصم گرفته من از این کلفته
یکی‌ نمی‌گه که خونه‌ی خاله‌ته
خفه‌ش کنم، بندازمش تو کته
ایکبیری شکلش مثال میمونه
نصفه‌تنه‌ش یه ریزه و جون‌بونه
اینش خوب که زلفش آلاگارسونه

* * *

«جواد بدیع‌زاده» در خاطراتش می‌نویسد:
«اسماعیل مهرتاش» چند آهنگ فكاهی با اشعار خودمانی كه زبان حال مردم بود ساخته بود و به من پیشنهاد كرد بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها، زیرا می‌دانستم مورد ملامت دوستان و موسیقی‌شناسان قرار می‌گیرم و بر من خرده‌ می‌گیرند. بالاخره با استدلال و مقداری جر و بحث و تشویق با «ابوالحسن صبا» برای خواندن آنها آماده شدم. بیشتر اشعار این سبک را «سید غلامرضا روحانی» نویسنده طنزپرداز مجلات «نسیم شمال» و «توفیق» با امضای مستعار «نمكدان» می‌نوشت.

«. . . از انقلاب مشروطه به بعد همه چی قدم به قدم تغییر کرد. مردم آزاد شدند. اهل موسیقی قدر و قیمت پیدا کردند. کسانی مثل عارف قزوینی وارد میدان شدند. آدمهایی مثل اقبال آذر از قید و بند دربار شاهان قاجار خلاص شدند. از تکیه دولت بیرون آمدند شروع کردند به آواز خواندن. کلاسهای موسیقی تشکیل شد. شاگرد تعلیم و تربیت کردند. مردم با موسیقی، با آواز، با تصنیف آشنا شدند.
تصنیف‌ها خیلی زودتر از آوازهای مقامی یا دستگاهی به دل مردم نشست. به این دلیل که شعرهای ساده‌تری داشت. با ضرب و لحن آسان‌تر خوانده می‌شد. مردم کوچه و بازار راحت‌تر آنها را یاد می‌گرفتند،‌تقلید می‌کردند. وقتی عارف [قزوینی] تصنیفی می‌خواند فوری سر زبانها می‌افتاد، دهن به دهن می‌گشت. تصنیف از موضوعات روز حرف می‌زد. می‌شود در آن شوخی کرد. مثل تصنیف آلاگارسون که ابوالحسن صبا در ماهور ساخت. که یک‌جور شوخی بود با سر و زلف خانمها. آنوقت‌ها مُد شده بود، موهاشونو خیلی کوتاه می‌کردند. مثل زلف پسرها. یا تصنیف ماشین مشدی ممدلی که من ساختم.»

به‌نقل از: جواد بدیع‌زاده، برگرفته از کتاب: زنگ موسیقی، مصطفی اسلامیه، نشر نیماژ، چاپ اول، ۱۳۹۵، صفحه‌ی ۳۳

* * *

از «جواد بدیع‌زاد» در این سایت:
یه پول خروس
ماشین مشدی ممدلی
آلاگارسون (کلفتِ آلاگارسون)
خزان عشق (مجموعه‌ترانه‌ها)

* * *
کار و کسب و مشاغل در ترانه‌های ایرانی

* * *

عارف: تاب گیسو

عارف تاب گیسو

تاب گیسو
شعر: عبدالله الفت
آهنگ: بدیع‌زاده
خواننده: عارف

در موسم گل، در زلف سنبل بوی تو بینم
در نور مهتاب، در چهره‌ی گل روی تو بینم
با تار گیسو، با چشم جادو آخر شکارم کردی
تا در جنونم افسانه سازی افسون به کارم کردی
عاشق شدم من یک دل نه صد دل
بر تو چون ماهی، گیسو سیاهی ای جان فدایت
خواهم که هستی ریزم ز مستی چون موی تو، در پایت

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

جواد بدیع‌زاده: زالزالک

جواد بدیع زاده زالزالک

زالزالک
ویلون: ابوالحسن صبا
پیانو: فرهاد معتمد
خواننده: جواد بدیع‌زاده و همخوانی:‌ مادام پری آقابابوف

زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه
مال باغ ونکه
میوه‌ی قشنگیه
عیبی که داره کالکه
عیالی گشته نصیبم همه چیزش کلکه
زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه

‌می‌خوری پُف می‌کُنی
لبت‌و جُفت می‌کُنی
هستش‌و تُف می‌کُنی
دندونات کُند که شد، چاره کُندی‌ش نَمکه
عیالی گشته نصیبم همه چیزش کلکه
زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه

این کارم، کار نشد؛
بار من، بار نشد؛
پولِ ناهار نشد
شب اگه دست‌خالی خونه برم من، کُتکه
عیالی گشته نصیبم همه چیزش کلکه
زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه

گر کُنم آرد خمیر
با نون و ماست و پنیر
نخورد این بی‌پیر
میل خانوم به چلو، یا به پلوِ والکه
عیالی گشته نصیبم همه چیزش کلکه
زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه

پشت هم بام می‌خورم
عوضش شام می‌خورم
کُندم هی تَلکه
دل من از این خوشه گوشه‌ی لُپش سالکه
زالکه زالزالکه، رستم زال زالزالکه

* * *

از «جواد بدیع‌زاد» در این سایت:
زالزالک
یه پول خروس
ماشین مشدی ممدلی
آلاگارسون (کلفتِ آلاگارسون)
خزان عشق (مجموعه‌ترانه‌ها)

* * *

error: Content is protected !!