خزان عشق را رهی معیری در سال ۱۳۱۳ سروده است. بیستوپنج سالگی شاعر، و بهقولی اولین ترانهسازی او که با آهنگی از ساختههای جواد بدیعزاده اجرا شد. با اینهمه سالی که از عمر این ترانهی خاطرهانگیز میگذرد اما، هنوز هم زمزمهی هر از گاه خیلی از ما، در خلوت و بهیاد آوردنهای خاطرات سالهای گذشته است.
برچسب: جواد بدیع زاده
چهارم اردیبهشت، سالگشت گشایش رادیو ایران
چهارم اردیبهشت ماه مصادف است با سالگشت تاسیس اولین ایستگاه رادیو به سال ۱۳۱۹ در ایران. میانسالگان ما از رادیو و برنامههای مخلتف آن خاطرههای بسیار دارند. روزگاری که رادیو جایگاهی خاص در گذر ایام و روزهای ما داشت.
منوچهر سخایی ـ پوران: گفتوگو
اساس ترانههای از ایندست بیشتر «گفت و شنود» بین خوانندهی زن و مرد است. این ترانه با صدای منوچهر و پوران اما بیشتر «پرس و جو»است تا «گفتگو»، شعری سختخوان سرودهی فرصت شیرازی که فقط هنرمند باذوقی چون «جواد بدیعزاده» از عهدهی به ترانه در آوردن آن برمیآید. سالها پیش از این بازخوانی، او با همخوانی ملکه برومند این ترانه را خوانده بود. هر دو اجرا را در جعبهموسیقی زیر بشنوید.
گفتوگو
شعر: فرصت شیرازی
آهنگ: جواد بدیعزاده
خوانندگان: منوچهر سخایی ـ پوران
● بُرده است.
ـ که؟
● یاری.
ـ چه؟
● دل.
ـ از دستِ که؟
● ازدست من
ـ خود دادیش؟
● نی.
ـ پس چه شد؟
● بربود.
ـ چون؟
● با مکر و فَن
ـ کارش چه باشد؟
● دلبری.
ـ دل از کسی بُرده؟
● بلی.
ـ از چند کس؟
● از یک جهان.
ـ از چه قبیل؟
● از مرد و زن.
ـ جان میستاند چشم او؟
● آری.
ـ چه گه؟
● گاهِ نگه.
ـ دل میکشاند زلف او؟
● آری.
ـ چگونه؟
● چون رسن.
ـ تندی کُند؟
● آری.
ـ کجا؟
● هرجا که باشد عاشقی
ـ شور افکند؟
● آری.
ـ چه گه؟
● هرگه که میگوید سخن.
ـ شیرین بود لعلش؟
● بلی.
ـ بوسی تو او را؟
● کی توان!؟.
ـ در حسرتش چون میکُنی؟
● جان میکَنم چون کوهکن.
ـ در دل چه داری؟
● عقدهها.
ـ از چه؟
● از آن زلف سیه.
ـ هرگز گشاید عقدهات؟
● آری، چو بگشاید دهن.
ـ خواهی کِشی او را به بر؟
● آری.
ـ چه سان؟
● همچون قبا.
ـ از شوق آن چون میکُنی؟
● پاره کُنم.
ـ چه؟
● پیرهن.
ـ «فرصت» تویی؟
● آری منم.
ـ ز اهل کجا؟
● شیرازیام.
ـ سودای چه داری؟
● عاشقی.
ـ سودت چه باشد؟
● رنج و مِحن.
* * *
بُرده است. که؟ یاری. چه؟ دل. از دست که؟ از دست من.
خود دادیش؟ نی. پس چه شد؟ بربود. چون؟ با مکر و فن.
کارش چه باشد؟ دلبری. دل از کسی بُرده؟ بلی.
از چند کس؟ از یک جهان. از چه قبیل؟ از مرد و زن.
جان میستاند چشم او؟ آری. چه گه؟ گاهِ نگه.
دل میکِشاند زلف او؟ آری. چگونه؟ چون رَسَن.
تندی کُند؟ آری. کجا؟ هرجا که باشد عاشقی.
شور افکند؟ آری. چه گه؟ هرگه که میگوید سخن.
شیرین بُوَد لعلش؟ بلی. بوسی تو او را؟ کی توان!
در حسرتش چون میکُنی؟ جان میکَنم چون کوهکن.
در دل چه داری؟ عقدهها. از چه؟ از آن زلفِ سیه.
هرگز گشاید عقدهات؟ آری، چو بگشاید دهن
خواهی کِشی او را به بر؟ آری. چه سان؟ همچون قبا.
از شوق آن چون میکُنی ؟ پاره کُنم، چه؟ پیرهن.
«فرصت» تویی؟ آری منم. ز اهل کجا؟ شیرازیام.
سودا ی چه داری؟ عاشقی. سودت چه باشد؟ رنج و مِحَن
* * *
جواد بدیعزاده: دل پریشان (ماه تابان)
دل پریشان (ماه تابان)
آهنگ: موسی معروفی
خواننده: جواد بدیعزاده
عارف: تاب گیسو
تاب گیسو
شعر: عبدالله الفت
آهنگ: بدیعزاده
خواننده: عارف
در موسم گل، در زلف سنبل بوی تو بینم
در نور مهتاب، در چهرهی گل روی تو بینم
با تار گیسو، با چشم جادو آخر شکارم کردی
تا در جنونم افسانه سازی افسون به کارم کردی
عاشق شدم من یک دل نه صد دل
بر تو چون ماهی، گیسو سیاهی ای جان فدایت
خواهم که هستی ریزم ز مستی چون موی تو، در پایت
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *
جواد بدیعزاده: خزان عشق
خزان عشق
کلام: رهی مُعیری
آهنگ: جواد بدیعزاده
ترانهخوان: جواد بدیعزاده
جواد بدیعزاده: خزان عشق (مجموعه ترانهها)
* * *
جواد بدیعزاده: جانفزا باد بهاری
جانفزا باد بهاری
خواننده: جواد بدیعزاده
جواد بدیعزاده: بوسه شیرین
بوسهی شیرین
شعر: رهی معیری
آهنگ: جواد بدیعزاده
خواننده: جواد بدیعزاده
ای بُتِ مهوش، دلبر و دلکش
بیتو نخواهم زندگانی
رهزن ایمانی، فتنهی دورانی
آفت دین و دلم، دل و دین به نگاهی بُردی
چه نرگس فتّانی، دل برد از من با آسانی
توان و تاب و صبر و هوشم بُرد آنی
مست و خرابم از آن بادهی چشمانت
قلب مرا خَستی از ناوک مژگانت
به غمزهای کُشتی مشتاقان را
به خون بیاغشتی بیتابان را
بس کُن دیگر قربانی
چو دلم بردی بده کامم
زان دو لب شیرین بر من بخشا جانی
بوسهی شیرینم ده زان لب خندانت
کُن ز وفا سیرم، زان چشمهی حیوانت
خوبان جسمو تو همه جانی، روح و روانی
با این زیبایی، کی بود انسانی
چو زدی آتش بر جانم، به فلک شد افغانم
کِشم از دل آه سوزان که شکستی پیمانم
جان و تن و سر جای زر
ای دلبر، مه پیکر، سیمینبر
به مژدهی وصلت میدهم رایگانی
چه خطا از من دیدی که به زودی رنجیدی
چه خلاف از من سر زد که رُخ از من پوشیدی
چه بگویم دل چون شد، ز فراغت پُر خون شد
ز وفا رحمی بر دل من
کی دانستم تو بیوفایی، دلم ربایی، کُنی جدایی
شکستی عهدم، چه بد پیمانی
حذر کن از آهم، تا بتوانی
چارهی دردم دانی
* * *
جواد بدیعزاده:سرود ایران ما
سرود ایران ما
شعر: هدایتالله نیرسینا
آهنگ: موسی معروفی
خواننده: جواد بدیعزاده
جواد بدیعزاده: الهه جمال
الهه جمال
خواننده: جواد بدیعزاده