گفتوگو
شعر: فرصت شیرازی
آهنگ: جواد بدیعزاده
خوانندگان: منوچهر سخایی ـ پوران
برده است،که؟یاری،چه ؟ دل،ازدست که؟ ازدست من
خود دادیش؟نی، پس چه شد؟بربود،چون ؟ با مکر و فن
کارش چه باشد؟دلبری،دل از کسی برده ؟ بلی
از چند کس؟از یک جهان،ازچه قبیل ؟ از مرد و زن
جان می ستاند چشم او، آری، چه گه، گاه نگه
دل می کشاند زلف او، آری، چگونه؟چون رسن
تندی کند ؟ آری،کجا؟ هرجا که باشد عاشقی
شور افکند ؟ آری،چه گه ؟ هرگه که می گوید سخن
شیرین بود لعلش ؟بلی،بوسی تو او را؟ کی توان
در حسرتش چون میکنی؟ جان میکنم چون کوهکن
در دل چه داری؟ عقدهها، از چه؟ از آن زلف سیه
هرگز گشاید عقدهات؟ آری چو بگشاید دهن
خواهی کشی او را به بر ؟ آری،چه سان ؟ همچون قبا
ازشوق آن چون میکنی ؟ پاره کنم،چه ؟ پیرهن
فرصت تویی ؟ آری منم،ز اهل کجا؟ شیرازی ام
سودا ی چه داری؟ عاشقی ،سودت چه باشد؟ رنج و محن
* * *
* * *