عهدیه: بهار اومد

عهدیه بهار اومد

بهار اومد
شعر: رضا شمسا
آهنگ: حسین واثقی
خواننده: عهدیه

بیا جانا که جونِ‌ من تو باشی
گلِ شیرین‌زبونِ من تو باشی
دلِ تو رنگِ غم هرگز نگیره
بهار بی‌خزون من تو باشی

بهار اومد، بهار اومد
چه خوش اومد، مقدم مبارک!
بهار اومد، بهار اومد
عزیزم بر تو هم مبارک!

ز برگِ لاله‌ها به دشتِ ارغوانها
بیا تا برای تو سازم آشیانها
به صحرا، به چمن بیا ای جانِ شیرین
بندم ز گلها سایه‌بانها

بهار اومد، بهار اومد
چه خوش اومد، مقدم مبارک!
بهار اومد، بهار اومد
عزیزم بر تو هم مبارک!

بیا من و تو مثل دو کبوتر
جهان به زیر بال و پر بگیریم
از آشیون به اوج آسمونها
به شوقِ‌ هم ره سفر بگیریم

بهار اومد، بهار اومد
چه خوش اومد، مقدم مبارک!
بهار اومد، بهار اومد
عزیزم بر تو هم مبارک!

* * *

فریدون فروغی: فتنه چکمه‌پوش (ترانه فیلم)

فریدون فروغی فتنه چکمه پوش

فتنه چکمه‌پوش
شعر: مسعود هوشمند
آهنگ: حسین واثقی
خواننده: فریدون فروغی
ترانه فیلم: فتنه چکمه‌پوش

روزم از شب روسیاتر، شبم از شهر بی‌صداتر
هر دری رو که زدم من روی من باز نشد آخر
سر رام یه گرگیه که چشاش گرفته خون
از کسی نمی‌بینم یه نگاه مهربون
آخه فتنه چکمه‌پوش اسیر بخت بده
رو پیشونیش، سرنوشت مُهر بدبختی زده

دنیا رو تار می بینم، گلها رو خار می‌بینم
دوستی و محبت رو حلقه‌ی دار می‌بینم
آخه فتنه چکمه‌پوش اسیر بخت بده
رو پیشونیش، سرنوشت مُهر بدبختی زده

مثل ابرای سیا پیچیده بغض تو گلوم
حالا دارم می‌بینم دیو مرگ‌و روبروم
آخه فتنه چکمه‌پوش اسیر بخت بده
رو پیشونیش، سرنوشت مُهر بدبختی زده

♫  LP Cover  ♫

* * *

آغاسی: مرگه که مهربونه

آغاسی مرگه که مهربونه

مرگه که مهربونه
شعر: رضا جنتی‌عطایی
آهنگ: حسین واثقی
خواننده: نعمت‌الله آغاسی

من آن شبکور شبهای سیاهم
که فانوسی نمی‌سوزه به راهم
دلم فانوس راهی بی‌نشونه
الهی صبح نیاد و شب بمونه

ای آسمونِ روشن! تو این همه ستاره
بگو چرا دل من ستاره‌ای نداره
نامهربونه با من، هم خدا، هم زمونه
دنیا به این بزرگی برای من زندونه
. . .

* * *

فیروزه: عشق لاتی

فیروزه عشق لاتی

عشق لاتی
شعر: پرستو [مسعود هوشمند]
آهنگ: حسین واثقی
خواننده: فیروزه

به سر بزیر بودن سمپاتی دارم
به سر هوای عشق لاتی دارم
تو کله، جای عقل و جای ادراک
یک مشت سیمهای قاطی پاتی دارم
بابا لب، لب، لبِ شکرشکن دارم
هوای می زدن دارم
بعدش با هر کی بدخوامه
سر بزن بزن دارم
لب مکیدنی دارم
لب بوسیدنی دارم

دیشب حسنی با خُمره وَر رفت
هی مِی زد و جوش اُورد و سَر رفت
صحبت به میون اومد ز زندون
دو پا داشت، دو تا پا گرفت‌و دَر رفت
از شمال تا لاهیجان، از جنوب تا خوزستان
هی بگیر بگیر داشتیم، راحتش نمی‌ذاشتیم

* * *

error: Content is protected !!