کجاوه
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: عطاالله خُرم
خواننده: ویگن
با نغمههای کاروان
از ره رسیده ساربان
آزردهدل از دیدنِ دروازه و دروازهبان
بنشسته چون نیلوفری
در یک کجاوه دختری
دل بُرده او از ساربان
اما دلش با دیگری
دلداده در شبِ سفر
پیاده رفته تا سحر
با دخترک که گفته است
غوغای دل در هر نظر
که: ماهِ من! جفا مکُن
مرا ز خود جدا مکُن!
چو میروی ز کاروان
مرو ز پیش ساربان
در این سفر به هر کُجا که رو نمود
دو چشمِ او به روزنِ کَجاوه بود
کُند به دل خدا خدا،
که چون شوم از او جدا
فردا جدایی میرسد آخر به پایان سفر
آن مه ندارد بعد از این با ساربان کاری دگر
* * *