تشنه
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: سلیمان اکبری
خواننده: گوگوش
شانه کشیدی زلف سیه را کردی
سنبل افشون هی هی هی هی
رنگ هزارون لاله وحشی دادی
بر لب خندون هی هی هی هی
چو بر آیینه بنشینی شود آیینه خریدارت
به شکرخندهی گلریزت ، دل آیینه گرفتارت
تا که از خانه نهی پا سر کوی و بازار
خیره گردد به رهت دیدهی صد خواستگار
کشته مرا ناز نگاه تو و ناز شستت
دلم چو یک کبوتر اسیر میون دستت
ای گل روی تو چون بهار جاودانی
لب تو چشمهی نوش آب زندگانی
تشنهام از جام لبت جرعه شرابم بده
بهر خدا، یا بکشم یا که جوابم بده
* * *