اسیر
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه
ای دل تو رها ز بلا نشوی
از دام بلا تو رها نشوی
تا در غمِ ما تو فنا نشوی
ای شام سیه که سحر شدهای
ای قطره ی اشک که گُهَر شدهای
از سوزِ دلم تو خبر شدهای
امیدی و صفای این دل نومیدی
به شب، تو جلوهگر چو زهره و ناهیدی
از غمِ نهان تو غافلی
تو خود ز عشقِ آتشین من آگاهی
تو خود نشان این شرارهی جانکاهی
فتنهای تو آتشِ دلی
تو شمع خلوتِ ما
تو نورِ ظلمتِ ما
تو امیدِ منی
تو صفای منی
تو نویدِ منی
تو همزبانِ دلی
تو خود نشانِ دلی
به کنارِ دلم، به مزارِ دلم
بیا دمی تو بنشین
تو پروردهی اشک و آهی
پناهِ دلِ بیپناهی
گناهم، سراپا گناهم
اگر دارد عاشق گناهی
اسیرم، اسیرِ دلِ مُبتلا منم
اسیرِ ستمکاریِ آشنا منم
دلم ز سوزِ تو نهانی لرزد
تنم چو شاخهی خزانی لرزد
ای جان! از سوزِ نهان تو جدا نشوی
* * *