سراب آرزو
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه
منم که چشمهی سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه و فسانهام
بلرزدم دل از نسیمی
به بحر زندگی حبابم
در زمانه بی نشانهام
آرزو، آرزو، ای سرابِ بیکران
ای امید بینشان
ای که فتنههای تو
آتشم زند به جان
عشق من بُوَد گناهِ من
منم عاشق، منم رسوا، بارِ غم بهدل نشستهای
منم عاشق، منم شیدا، مرغ بال و پر شکستهای
چرا از ما تو ای زیبا رشتهی اُلفت گُسستهای
نمیپرسی ز حالِ ما، فارغ از این جان خستهای
جز به دل مشتاقان، غم خانه نمیسازد
و آنکه ندارد سوزی دیوانه نمیسازد
سوز دل بود گواه من
به چشم تو بیگانه منم
چو قصه و افسانه منم
به دلبری افسانه تویی
ز عاشقی دیوانه منم
نه از دلم گیری خبری
نباشدت بر ما نظری
نه اشک من سوزد دل تو
نه آه من دارد اثری
منم عاشق، منم رسوا، بار غم به دل نشستهای
منم عاشق، منم شیدا، مرغ بال و پر شکستهای
چرا از ما تو ای زیبا رشتهی الفت گسستهای
نمیپرسی ز حال ما، فارغ از این جان خستهای
* * *