خداحافظ عود من
شعر: نریمان [منصور نریمان ؟]
آهنگ: عبدالوهاب شهیدی
خواننده: عبدالوهاب شهیدی
گوینده: آذر پژوهش
عودِ من! آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمیبخشد
چرا که آرزوها جملگی مُردند
دگر کی در سرم شوری، به دل عشقی به پا خیزد
دگر کی همدمی یا محرمی در پای سازم اشک میریزد
عودِ من! عودِ من!
به دست نوجوانی ـ تازه طعم عشق فهمیده ـ یا
به آغوش هوسرانی برو باشد خریدارت
به پیش گلرخانی رو که باشد باعثِ گرمیِ بازارت
کنون که بهر تو آغوش من بسته ـ بگو
بگو، آخر به کارم چیست کارت
عودِ من! عودِ من!
زمانی که به دریای دلم امید میزد موج
زمانی که دری بر روی خود بسته نمیدیدم
پیاپی شاخههای گل ز بُستانِ امیدِ خویش میچیدم
به زیر صخرهها، یا ساحلِ دریای امیدم
قدمآسوده، همراه نوای گام شیرینت
به سوی مقصدی معلوم پیش میرفتم
ولی افسوس! ولی افسوس!
که امروز به چنگال، خروشان موجِ دریا
چون اسیری به زیر صخرههای زندگی مفلوک و نابودم
چرا؟ چرا که گرد پیری
به روی تارهای موی مشکینم نشسته
شده مویم سپید و دل، شکسته
عودِ من!
دگر آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمیبخشد
چرا که آرزوها جملگی مُردند
عودِ من برو خداحافظ!
برو! خداحافظ عودِ من!
* * *