دکلمه و شعر: شهیار قنبری
آهنگ: حسن شماعیزاده
تنظیم آهنگ: منوچهر چشمآذر
خواننده: حسن شماعیزاده
ترانهی شبگردیهای پاریس. آسمانخراشهای محلهی پانزدهم.
شبهای شراب و ترانه و گریه. شبهای هقهقِ آواز با سازِ حسن. کنار رودِ «سن» La Seine.
دوست میدارم این شعر را با ملودیهای همان شبها بخوانم.
یکی از همین روزها . . .
[دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحهی ۱۶۲ تا ۱۶۴]
غزلک، شکستنات کار کیه؟
به عزا نشستنات کار کیه؟
عسلک، نبینم افتادناتو
بگو پرپر شدنات، کار کیه؟
ـ نگو دیوِ قصه تو فنجونِ فالِت افتاد
آسمون لهجهی فیروزه را یادِ تو نداد
غزلک، گریه نکن،
گریه به چشمات نمیآد!
سنگِ فیروزهی این رنگی به قابِ کی شکست؟
زورقِ رهایییِ تو چهجوری به گِل نشست؟
ای نگینِ از همه ستارهها، ستارهتر
راست بگو سنگِ سقوطو کی به پروازِ تو بست؟
ـ نگو دیوِ قصه تو فنجونِ فالِت افتاد
آسمون لهجهی فیروزه را یادِ تو نداد
غزلک، گریه نکن،
گریه به چشمات نمیآد!
غزلک، قشونقشون ستاره دنبالهی تو
همهشون عاشق بدبختِ هزار سالهی تو
پس کدوم گردنهبندی حرمتِ راهو شکست
که نمیرسه کسی به دادِ شبنالهی تو
گُلکم، بهارِ بی تو، مرگِ پاییزیمونه
تنِ تنهاییمو، گُلزخمهای تو میپوشه
کاری از دستِ غزل برنمیآد، «آینهدار»
ـ که حضورت غزلهامو، خط به خط میسوزنه!
شبدرِ پرپرِ از اقیاقیا سر، غزلک!
از غزلگریه، به بغضِ من خودیتر، غزلک
دلکم، حریقِ ابریشم این رفاقتو
زیرِ بارونِ غزل نداره باور، غزلک!
جشنِ گلسوزان نذار عادت بشه، عادت بشه
ریشهی بیشه، به دستِ تیشه بیحرمت بشه
وقتی همصدایی، اینجا یعنی «برپایییِ دار»
پس بذار، تنهایییِ ما، بینِ ما قسمت بشه!
ناخوشم، ناخوشِ ناخوش، بیخود اما خودِ تو!
داره من کم میشه از من، میرسه تا خودِ تو!
کی برای شونههات غزل میبافه جای شال
جز منِ من، کیه نزدیک مثِ تن با خود تو!
غزلک، شکستنات کارِ من و ما که نبود
بغضِ تو گریهی تو کارِ غزلها که نبود
غزلک، هر چی که هس، بدجوری خوبی واسه من
هر چی بود شعرای من، محضِ تماشا که نبود!
اگه تن پس میزنیم، حرمتِ عشقو نشکنیم
اگه چاوش نشدیم، به شب شبیخون نزنیم
اگه من جفتِ تو نیس، ترانه اندازهی توست
تو شبای «بیکسی» ما همه دنبالِ «منیم»!
غزلک، یار اگه آوارِ تو شد گریه نکن!
اگه بر حقشدنات دارِ تو شد گریه نکن!
اگه هر پنچره دیوار تو شد گریه نکن!
یا پرستار اگه بیمار تو شد گریه نگن!
غزلک، هر جا برم ترانه یعنی اسمِ تو!
خطِ هر منظره از جنسِ خطوطِ جسم تو
تهِ هر کوچهی بنبستِ غزل، خونهی تو
همه کس به اسم تو، قصهی ما طلسم تو!
Paris ۱۹۸۵
* * *
این دکلمه ترانه در ساندکلود
* * *
دکلمه ـ ترانههای «شهیار قنبری» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *