و پیامی در راه
سهراب سپهری
(روزی خواهم آمد)
و پیامی در راه
روزی
خوام آمد ، و پیامی خوام آورد.
در رگها ، نور خواهم ریخت .
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم ، سیبِ سرخِ خورشید.
خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خواهم شد ، کوچه ها را خواهم گشت . جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت: راستی را ، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش .
روی پُل دخترکی بیپاست ، دُبِ آکبر را بر گردنِ او خواهم آویخت.
هر چه دشنام ، از لب ها خواهم برچید.
هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد ، چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ، سایهها را با آب ، شاخه ها را با باد.
و بههم خواهم پیوست، خوابِ کودک را با زمزمهٔ زنجرهها.
بادبادکها ، به هوا خواهم بُرد.
گلدانها ، آب خواهم داد.
خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ریخت.
مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهد آورد.
خرِ فرتوتی در راه، من مگسهایش را خواهم زد.
خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجرهای، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک !
آشتی خواهم داد .
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
سهراب سپهری
از مجموعهٔ «حجم سبز»
* * *
سرودههای سهراب سپهری (مجموعه ترانهها)
● آب (آب را گل نکنیم)
● ندای آغاز (کفشهایم کو)
● نشانی (خانهٔ دوست کجاست)
● و پیامی در راه (روی خواهم آمد)
● پشت دریاها (قایقی خواهم ساخت)
● «صدای پای آب» (همراه با چند ترانهٔ دیگر)
● واحهای در لحظه (به سراغ من اگر میآیید)
● در قیر شب (رخنهای نیست در این تاریکی)
● در گلستانه (در گلستانه چه بوی علفی میآمد)
* * *