دکلمه و شعر: شهیار قنبری
آهنگ: فرید زلاند
تنظیم آهنگ: منوچهر چشمآذر
خوانندگان: داریوش ـ ابی
ترانه بیصدا شد
سور همه عزا شد
دوباره از بین ما
یکی خود خدا شد
نون و پنیر و سبزی
تو بیش از این میارزی
نون و پنیر و بادوم
یه قصهی ناتموم
قصهی جادوگر بد
که از کتابها میاومد
نشسته بر منبر خون
عاشقها رو گردن میزد
کنار شهر آینه
جنگل سبز شیشه بود
برای گیسگلابتون
اون روز مثل همیشه بود
پونه میریخت تو دامنش
تا مادرش چادر کنه
میرفت که از بوی علف
تمام شهر رو پر کنه
غافل از اینکه راهشو
جادوگره دزدیده بود
رو صورت خورشید خانم
خط سیاه کشیده بود
چشمای گیسگلابتون
چیزی به جز شب نمیدید
هوا نبود، نفس نبود
قصه به آخر نرسید
نون و پنیر و هقهق
سفرهی سرد عاشق
نون و پنیر و فندق
رخت عزا تو صندوق
نونِ بیات و حلوا
سوخته حریر دریا
نون و پنیر و گردو
قصهی شهر جادو
پای همه گلدستهها
دوباره اعدام صدا
دوباره مرگ گل سرخ
دوبارهها دوبارهها
حریق سبز جنگلها
به دستِ کبریتِ جنون
از کاشیهای آبیمون
سر زده فوارهی خون
قصههای مادربزرگ
آینهی خود منه
طلسم جادوگر باید
با دستهای تو بشکنه
با دستهای رفاقتت
تاریکی وحشت نداره
نوری که حرف آخره
به قصهمون پا میذاره
حیفه که شهر آینه
سیا بشه، حروم بشه
قصهی من، قصهی تو
اینجوری ناتموم بشه
آهای، آهای یکی بیاد
یه شعر تازهتر بگه
برای گیسگلابتون
از مرگ جادوگر بگه
تا شعر گیسگلابتون
یه شعر پُر امید باشه
آینههای تو به تو
هر کدومش خورشید باشه
نون و پنیر و سبزی
تو بیش از این میارزی
Paris ۱۹۸۵
این ترانه به سال ۱۹۸۹ در آمریکا ضبط و منتشر شد.
دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحه ۱۵۹ تا ۱۶۱
* * *
این دکلمه ترانه در ساندکلود
* * *
دکلمه ـ ترانههای «شهیار قنبری» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *