روی جادهٔ نمناک
مهدی اخوانثالث
مرثیهای برای صادق هدایت
روی جادهٔ نمناک
مرثیهای برای صادق هدایت ●
اگرچه حالیا دیریست کان بیکاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیدهست،
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیدهست؛
هنوز از خویش پرسم گاه:
آه
چه میدیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
* * *
زنی گمکرده بویی آشنا، وآزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنانچون پاره یا پیرار؟
سیهروزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
ییامی دیگر از تاریکخون دلمردهٔ سودا زده، کافکا؟
ـ (درفش قهر،
نمای انتقام ذلت عرق یهودی از نظام دهر،
لجن در لج، لج اندر خون و خون در زهر.) ـ
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار
ابر رندِ همه آفاق، مست راستین خیام؟
تفویِ دیگری بر عهد و هنجارِ عرب، یا باز
تُفی دیگر بهریشِ عرش و بر آیینِ این ایام؟
چه نقشی میزدهست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیشِ آیینه
مگر، آن نازنین عیار وش لوطی؟
شکایت می کند زآن عشق نافرجامِ دیرینه،
وز او پنهان، بهخاطر میسپارد گفتهاش طوطی؟
کدامین شهسوارِ باستان میتاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جاده ی نمناک؟
* * *
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین.
که میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزلِ ناپاک کوچیدهست.
و طرف دامن از این خاک برچیدهست.
ولی من نیک میدانم،
چو نقش روزِ روشن بر جبینِ غیب میخوانم،
که او هر نقش میبستهست، یا هر جلوه میدیدهست،
نمیدیدهست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.
تهران، اردیبهشت ۱۳۴۰
مهدی اخوانثالث (م. امید)
از مجموعهٔ «از این اوستا»
● مدتها پس از خودکشی صادق هدایت همین چندی پیش در اخبار او خواندم که در ایام نزدیک به آن فرجام تلخ، چندتایی آثار منتشر نشدهٔ خود را که نزد این و آن بوده ازشان میگیرد و با آنچه از ایندست آثار پیش خودش بوده، یکجا، در یک لحظهٔ بحرانی و خشمآگین میسوزاند، و از آنجمله کتابی یا کتابچهای بوده است یا نمیدانم چه، نامش «روی جادهٔ نمناک» که شاید بعضی از دوستان دمخور و نزدیک هدایت این کتاب را نزد او دیده باشند یا نامونشانش را شنیده. اما جز آنچه گذشت دیگر خط و خبری از چندوچون این اثر منتشر نشده و سوختهٔ او، ظاهراً در دست نیست، یا ما انبوه و عامهٔ مردم بیخبریم. باری، از حرفهای دیگر گذشته، اصلاً نفس خبر و اسم و سرنوشت این اثر معدوم از آن عزیز برای من خاطرهانگیز و درد آلود بود، و پرسشها و حسرت و تأثرها با خود داشت که یحتمل از خواندههای کار و او پیشم کمتر نبود. گرامی خوبی که ننگ وجود تهران را بر صفحهٔ این ملک، هزارهای و قرنی چند یک بار، پیدا شدن چنین نازنین فرزندی در دامنش مگر بشوید و کفاره دهد. اکنون این زمزمهای است با او و برای او و کتیبهٔ شکستهبستهای بر آستانهٔ یاد ارجمند او.
* * *
از صادق هدایت در این سایت:
● صادق هدایت در لباس بالماسکه
● بودن، یا نبودن: مسئله این است!
● صادق هدایت: دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۰۷
● طرح «آهوی تنها» به قلم صادق هدایت
● گربهٔ کوچک ایرانی من! (نامهٔ ترز به صادق هدایت)
● دیدار به قیامت. ما رفتیم و دل شما را شکستیم. همین!
● صادقهدایت و موسیقی (خاطرهای شنیدنی به قلم «مهدی اخوانثالث»)
● «از گوشت سگ حرومترت» از تقدیمنامههای صادق هدایت به دوستانش
● قصهی «سنگ صبور» با صدای: بهروز وثوقی، موسیقی: اسفندیار منفردزاده
● مهدی اخوانثالث (م. امید) روی جادهی نمناک (مرثیهای برای صادق هدایت)
* * *