یاد شهیار (کار گل زار شود)
شعر: محمدحسین شهریار
آهنگ: سرور پاکستانی
خواننده: عهدیه
کار گُل زار شود گر تو به گلزار آئی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی
ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام
گُل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی
شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پیرانهسر ای دل به سر کار آئی
ای بُت لشگری ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداختهام هرچه به پیکار آئی
روز روشن بهخود از عشق تو کردم شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آئی
سایه و روشن مهتاب چنانم آشفت
که تو از هر در و دیوار پدیدار آئی
چشم دارم که تو با نرگس خوابآلوده
در دل شب به سراغ من بیدار آئی
خرمن طاعت مسجد رود آن روز به باد
که تو از میکده با آتش رخسار آئی
راستی رشتهی تسبیح گُسستن دارد
چون تو ترسا بچه با حلقهی زنار آئی
مردهها زنده کُنی گر به صلیب سر زلف
عیسی من به دم مسجد سردار آئی
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی
ای که اندیشهات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کُن که گرفتار آئی
با من این رفته قضا ای دل آزردهی من
که تو آززدهی یاران دلآزار آئی
با چنین دلکشی ای خاطرهی یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی
لاله از خاک جوانان بهدرآمد که تو هم
شهریارا به سر تُربت شهیار آئی
محمدحسین شهریار
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *