بیزار
شعر: شهیار قنبری
آهنگ: پرویز اتابکی
تنظیم: واروژان
خواننده: گوگوش
منم این خستهدل درمانده
به تو بیگانه پناه آورده
منم آن از همه دنیا رانده
در رهت هستیِ خود گم کرده
از ته کوچه مرا میبینی
میشناسی اما در میبندی
شاید ای با غمِ من بیگانه
بر من از پنجرهای میخندی
با تو حرفی دارم
خستهام، بیمارم
جز تو ای دور از من
از همه بیزارم
گریه کُن، گریه نه بر من خنده
یاد من باش و دلِ غمگینم
پاکیام دیدی و رنجم دادی
من به چشم خودم، این میبینم
خوبِ دیروزیِ من، در بگشا
که بگویم ز تو هم دل کَندم
خسته از این همه دلتنگیها
بر تو و عشق و وفا میخندم
با تو حرفی دارم
خستهام، بیمارم
زیر لب میگویم
از تو هم بیزارم
تهران ـ ۱۹۶۹
در جستوجوی ردای نو. واژههای نو. خط و رنگ تصویرهای خودی. هنوز این «خود» را پیدا نکردهام. اما میدانم که دور نیست. نزدیکِ نزدیک است.
[دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحه ۲۱ و ۲۲]
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *