نماز
شعر: شهیار قنبری
آهنگ: اسفندیار منفردزاده
خواننده: رامش
تن تو، ظهر تابستونو به یادم میآره
رنگ چشمهای تو بارونو به یادم میآره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخیی زندونو به یادم میآره
من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
تو بزرگی مث اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مث خواب گل سرخی، لطیفی مث خواب
من همونم که اگه بی تو باشه، جون میکنه
من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
تو مث وسوسهی شکار یک شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یک بادباکی
تو همیشه مث یک قصه، پر از حادثهیی
تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی
من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
تو قشنگی مث شکلهایی که ابرا میسازن
گلهای اطلسی از دیدن تو رنگ میبازن
اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار میتازن
من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
تهران، ۱۳۵۲
ما را به یک خانهی امنیتی، در خیابان بیست و پنجم شهریور سلطنتآباد، فرا خواندند. بازجویی. نخستین سین، جیم. بازپرس کسی بود که با نام مستعار «تجویدی» همیشه در یک شرکت تولید کنندهی صفحه و نوار، به دور خود میچرخید و همه را «استاد» مینامید. آقای تجویدی قلابی به ما گفت که: «آقایان به شدت از ترانهی نماز آزرده خاطر شدهاند». پرسیدم: «کدام آقایان؟» گفت: «طبقهی روحانی. این ترانه، آرامش شهر قم را برهم زده است». بازپرس آنگاه به مذهب تهیهکنندهی صفحه اشاره کرد و گفت: «انگار یهودیان خواستهاند به دست شما، بر دین اسلام ضربه وارد کنند! . . .». یک شوخیی غمانگیز با یک ترانهی عاشقانه!
[دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵ ص. ۵۸]
* * *
مجموعهای از بازخوانی ترانهٔ «نماز»
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *