حتما که شما هم این عکس را دیدهاید. مرضیه بر مزار بنان در چهلمین روز درگذشت او. ثبت این تصویر کار کامران جبرئیلی عکاس نامآشنا است. او خود در خاطرهنوشتهای ماجرای مربوط یه ثبت این عکس را نوشته است. نوشتاری که در ضمن از خلال سطور آن ظرایفی از رفتار مرضیه نیز پیداست. مثلا آنجا که: «مرضیه سیگاری دود میکند و بعد از هر پکی که میزند، آن را به دست یکی از آقایان که در کنارش ایستاده میدهد که او برایش نگه دارد تا پکی دیگر.»
* * *
چهلمین روز درگذشت غلامحسین بنان است و جمعیت زیادی برای بزرگداشت او در امامزاده طاهر کرج جمع شدهاند. سال ۱۳۶۵ است. هنرمندان و هنردوستان همه آمده اند ـ چهرههای آشنای خوانندگان و هنرپیشگان زیادی که چندسالی است جای خود را روی صفحه تلویزیون و پرده سینما به قهرمانان انقلابی و بازیگران جمهوری اسلامی در سال های بعد از انقلاب ۱۳۵۷ دادهاند در لابه لای مردم دیده میشود؛ محمدرضا شجریان، سیاوش کسرایی، قوامی، سُلی و . . . چهرههای آشناییاند که در میان نگاتیو عکسهای آن روز پیدا کردهام.
از انبوه مردمی که در سالن امامزاده اجتماع کردهاند و به سخنرانی یکی از متولیان مراسم درباره بنان گوش میدهند جدا میشوم و به عادت کنجکاوی عکاسانه، به گوشه و کنار گورستان سرک میکشم. خانم مرضیه را در کنج آرامی از گورستان بهطور اتفاقی پیدا میکنم که در حلقه یاران نشسته است.
این دومین بار است که او را از نزدیک میبینم. بار اول در اردوی تابستانی دانشجویان دانشگاه تهران بود به سال ۱۳۵۵ در بابلسر، که مرضیه برای دانشجویان دختر و پسر میخواند و آنها با بوی جوی مولیان با او همآواز میشدند. حالا مرضیه آن سالهای شور و عاشقی، آرام، در جامهای از سر تا به پا سیاه، در میان جمعی از آقایان همسن و سال خودش که همگی به دور او ایستادهاند، روی صندلی و در فضای سرد گورستان امامزاده طاهر نشسته است.
به آرامی نزدیک میروم و سلام میکنم. ظاهرا خلوت آن جمع دوستان قدیمی را بر هم زدهام و احساس خوبی ندارم. (در اینجور مواقع، اگر مزاحمت عکاسانه را همردیف محرمیت دکترانه بدانی، تا حدود زیادی قضیه حل است!)
مرضیه سیگاری دود میکند و بعد از هر پکی که میزند، آن را به دست یکی از آقایان که در کنارش ایستاده میدهد که او برایش نگه دارد تا پکی دیگر. مستجابالدعوه، مجری قدیمی و قبل از انقلاب قرعهکشی بلیتهای بختآزمایی نیز یکی از همین افراد ایستاده در جمع است.
پس از مدت کوتاهی حضور من فراموش میشود و جمع دوستان قدیمی به گفتوگوی خود ادامه میدهند.
در فاصله سکوتی که برقرار میشود، خانم مرضیه نگاه کنجکاوانهای به من جوان عکاس میاندازد که با سلام و احوالپرسی دوباره از او خواهش میکنم که اگر موافق باشد عکسی از او به یادگار در کنار مقبره بنان بگیرم. نگاهی دوباره به من میاندازد و چیزی نمیگوید و دوباره با دیگران مشغول صحبت میشود.
روی سکوی سیمانی نشستهام و آرام آن جمع را نگاه میکنم. (گاهی نصف کار عکاسی، صبر است؛ انگار باید همچون جزیی از فضا شوی و فقط انتظار بکشی.)
شاید نیمساعتی میگذرد. ظاهرا صحبتهای جمع به پایان رسیده. خانم مرضیه نگاهی به من میکند و می گوید: «بلند شو برویم عکس بگیریم.»
پهنه گورستان را تا کنار قبر بنان، او از جلو و من به دنبالش، طی میکنیم. بعضی از مردم که او را شناختهاند با هیجان و ناباوری جلو میآیند، سلامی میکنند و برخی از او امضا میگیرند.
مرضیه کنار قبر بنان می ایستد و من در مقابل او در آن سوی دیگر.
کلیک!
از این صحنه فقط یک عکس گرفتهام.
مرضیه زیر لب چیزی میگوید، نمیدانم طلب آمرزش میکند یا برای آخرین بار، یاد از یار مهربان.
کامران جبرئیلی
دوبی ـ ۱۴ اکتبر ۲۰۱۰
پینویس راوی حکایت باقی:
- این مطلب اول بار در بخش فارسی رادیو بیبیسی منتشر شد، [اینجا]
- غلامحسین بنان هشتم اسفندماه ۱۳۶۴ درگذشت. این عکس در مراسم چهلم او برداشته شده است (۲۲ فروردین ۱۳۶۵) کامران جبرئیلی، عکاس این عکس، در اشاره به هنرمندانی که در آن مراسم کنار مرضیه حضور دارند از جمله «سیاوش کسرایی» نام میبرد. حال اینکه سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۱ از ایران خارج شده بود.
* * *