آیینهی شکسته
هوشنگ ابتهاج (سایه)
(مجموعه ترانهها)
آینهی شکسته
بیایید، بیایید که جان دل ما رفت
بگریید، بگریید که آن خندهگشا رفت
برین خاک بیفتید که آن لاله فرو ریخت
برین باغ بگریید که آن سرو، فرا رفت
درین غم بنشینید که غمخوار سفر کرد
درین درد بمانید که امید دوا رفت
دگر شمع میارید، که این جمع پراکند
دگر عود مسوزید، کزین بزم صفا رفت
لب جام مبوسید، که آن ساقی ما خفت
رگ چنگ ببرید، که آن نغمهسرا رفت
رخ حسن مجویید که آن آینه بشکست
گل عشق مبویید که آن بوی وفا رفت
نوای نی او بود که سوز غزلم داد
غزل باز مخوانید که نی سوخت، نوا رفت
ازین چشمه منوشید، که پر خون جگر گشت
بدین تشنه بگویید که آن آب بقا رفت
سر راه نشستیم و نشستیم و شب افتاد
بپرسید، بپرسید که آن ماه کجا رفت
زهی سایهی اقبال کزو بر سر ما بود
سر و سایه مخواهید که آن فر هما رفت
* * *
یادنامهی «هوشنگ ابتهاج» (سایه)
* * *