بیش از ده سال پیش توسط یکی از ناشران قدیمی در سوئد کتاب مجعول و مجهولی بهنام «کهرُبا» چاپ و منتشر شد. مجعول! از این بابت که نام افراد در ماجراهایی این رمان «جعلی» است؛ گرچه نشانیهای نویسنده در معرفی آنها سر راست و برای خوانندگان کتاب روشن و گویاست. مجهول! هم، چون نام نویسنده یا نویسندگانش معلوم نیست؛ گرچه حدس و حدیث در بارهٔ آن بسیار است.
در مقدمهٔ کتاب و در توضیح نام نویسندگان آن چنین آمده است:
«بهجا بود که این داستان با دو امضاء منتشر میشد. اول نام واقعی خود من، دوم نام یکی از نویسندگان سرشناس و قدیمی کشورمان که بانی اصلی نگارش این کتاب بوده است. او یادداشتهای فراوانی که استخوانبندی این رمان را تشکیل داد در اختیارم گذاشت. بدون یادداشتهای او و دو سه فصلی که بهشکل داستان نوشته بود، آفرینش این اثر تقریباً محال بود. دوست نویسندهام میگفت اگر خود کتاب نتواند دورهای از تاریخ روشنفکری ما را نشان بدهد چه اهمیتی دارد که آن را چه کسی نوشته باشد.» [مقدمه و معرفی کتاب، صفحهٔ ۵]
و اما در ۲۷۷ صفحهٔ این کتاب، بسیاری از چهرههای شاخص در هنر و ادبیات معاصر (شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، کارگردان سینما و تئاتر، ترانهسرا، بازیگر، صداپیشه، آهنگساز، نقاش) حضور دارند که همگی با نامهای جعلی و دستکاری شده معرفی شدهاند؛ به جز نام یک نفر که آنهم «فروغ» است. و تا مبادا بر کسی جای شک باقی بماند، نویسندهٔ رمان «کهرُبا» با نشانی دادن «شاعرهٔ جوانمرگ»، ذهن و حافظهٔ خوانندهٔ کتاب را به «فروغ فرخزاد» راهنمایی میکند.
«. . . نوار یکی از این مهمانیها را برای ما گذاشت. مهمانی شلوغ بوده پُر از زن و مرد از جمله «فروغ» جوانمرگ. گویا مردها حواسشان به چند تا زن تازه آشنا رفته و اعتنایی به شاعره نکرده بودند، او هم رفته بود زیر دوش، با لباس حسابی خیس و ملیس همانطوری آبچکان میآید بیرون و مینشیند وسط مردها. ضبطصوت، سروصداها، خندهها، شوخیها را ضبط کرده بود. از جمله فرار مردها از اطراف شاعرهٔ آبچکان.»
ژوزف بابازاده، کهرُبا، انتشارات آرش ـ استکهلم، چاپ اول ۲۰۰۴، صفحهٔ ۲۰۴ و ۲۰۵
این بخش از کتاب «کهرُبا» را خواندم. یاد مطلبی افتادم که چندی پیش در سایت بیبیسی فارسی دیده بودم. یادداشتی از «مهدی خلجی» در معرفی کتاب خاطرات «رامین جهانبگلو». اتفاقا در آنجا هم صحبت از خیس شدن «فروغ فرخزاد» است، اما بهگونهای دیگر، و البته دردآور.
«کتاب، گرچه به زبان انگلیسی و برای مخاطب غیرایرانی نوشته شده، سرشار از داستانهایی است که برای خواننده ایرانی گیراست. [رامین جهانبگلو] محفل ماهانه روشنفکران و هنرمندان در خانه پدریاش تصویری میدهد از دهه استثنایی چهل خورشیدی. [ . . . ] یک جا شبی را تصویر میکند که چند مرد مهمان برای تحقیر «فروغ فرخزاد» او را ناگهان و بیهوا به استخر میاندازند و «فروغ» با کمک «امیرحسین جهانبگلو» بیرون میآید. [رامین جهانبگلو] مینویسد: «این نه فقط تحقیر یک شاعر زن، که میل به تحقیر زن و زنانگی بود که هنوز هم بر روح و رفتار اغلب مردان ایرانی چیره است.
نگاهی به کتاب «زمان چیزی نخواهد گفت» خاطرات «رامین جهانبگلو»، نوشتهٔ «مهدی خلجی» [+]
* * *
بازگشت به «یادنامهٔ فروغ فرخزاد»
* * *