«محمد نوری» را بیشتر با ترانهٔ «جان مریم» بهیاد میآوریم. میگفت و نوشتهاند که شعر ساده و صمیمی آن از سرودههای خود اوست. شعر ترانهٔ «در خموشیهای ساحل» را هم بر اساس گفتههای خود او نوشتهاند از «فروغ فرخزاد» است. روایت «محمدعلی سپانلو» از این ترانه اما حکایتی دیگر است.
« . . . خانهٔ [یدالله] رؤیایی در خیابان سینا ـ نواب بود. زنگ میزد که «محمد نوری» اینجاست، پاشو بیا. ما میرفتیم آنجا. محمد نوری با دهان رِنگی میزد و رؤیایی هم شعرش را مینوشت. از جمله شعر معروفی که محمد نوری اخیرا ادعا کرده که فروغ [فرخزاد] گفته، در حالی که رؤیایی گفته است. برای اینکه امضای رؤیایی این بود که خیلی «رؤیا» را بهکار میبُرد: «این منم خفته در آغوش رؤیا / چه رؤیایی، چه رؤیایی.» من گمان میکُنم محمد نوری برای اینکه کارنامهٔ خودش را کامل کند، چنین مطلبی را گفته است. . .»
محمدعلی سپانلو، بُنبست و شاهراه، انتشارات پنپاپ ـ استکهلم، چاپ اول ۱۳۹۰، صفحهٔ ۱۹۵
* * *
بازگشت به «یادنامهٔ فروغ فرخزاد»
* * *