گریزان
شعر: کریم فکور
آهنگ: همایون خرم
خواننده: پروین
از دام تو جَستم منِ دیوانه، رفتم، شدم افسانه، رفتم
تا با من شیدا شدی بیگانه رفتم ، شبی مستانه رفتم
با این دلِ درد آشنا، رفتم من از شهر شما
ریزم سرشک غم چرا بر دامن؟
رفتم من ای پیمانشکن ، بگذشتم از عشق کُهن
دیگر مگو از من سخن، وز شرر من
گفتی گهی یادت کُنم ، با نامهای شادت کُنم
از محنت آزادت کُنم در هجران
رفتم که از یادم روی، آوازی از من نشنوی
گاهی چو من همدم شوی با غمِ جهان
(بهخدا پس از این دلِ خود ندهم به کسی
نبُوَد به دلم هوسی)
نخواهم که دگر پا به سر کوی تو بگذارم
سپارم دلِ خود دستِ غم و دستِ تو نسپارم
نیارم من بینام و نشان نام تو را به زبان
در آن دم که شوی از غم من خستهدل و نالان
که رسید از ستم تو به لبم جان
* * *