پوچ
فروغ فرخزاد
(مجموعه ترانهها)
پوچ
دیدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفتهها را
با زبان ِ نگه گفته بودند
از من و هرچه در من نهان بود
میرمیدی
میرهیدی
یادم آمد که روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
میکشیدی
میکشیدی
آخرین بار
آخرین بار
آخرین لحظهی تلخ دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
باد نالید و من گوش کردم
خش خش برگهای خزان را
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
باز در کام موجم کشاندی
گرچه در پرنیان غمی شوم
سالها در دلم زیستی تو
آه، هرگز ندانستم از عشق
چیستی تو
کیستی تو
فروغ فرخزاد
تهران ـ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۳۶
از مجموعه «عصیان»
* * *
یادنامهٔ «فروغ فرخزاد» در سایت «روای حکایت باقی»
* * *