آهی و راهی
هوشنگ ابتهاج (سایه)
صدای شاعر
راهی و آهی
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پردهی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژدهی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان همآواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به چمن در فکنم
نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بیهمنفسی ناله به دل میشکنم
بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
* * *
یادنامهی «هوشنگ ابتهاج» (سایه)
* * *