گریز و درد
فروغ فرخزاد
(مجموعه ترانهها)
گریز و درد
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بیامید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسهی پُر حسرتِ تو را
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پردهی خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بینشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگِ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خندههای وحشی توفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامتِ وجدان گریختم
ای سینه در حرارتِ سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعلهی آتش ز من مگیر
میخواستم که شعله شوم سرکشی کُنم
مرغی شدم به کنج قفس، بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بیخبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کردهها و پشیمان ز گفتهها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
اهواز ـ مهر ماه ۱۳۳۳
فروغ فرخزاد
از مجموعهی «اسیر»
* * *
یادنامهٔ «فروغ فرخزاد» در سایت «روای حکایت باقی»
* * *