احمد شاملو: روزگار غریبی‌ست نازنین! (صدای شاعر)

احمد شاملو روزگار غریبی ست

 بسیاری شعر «در این بُن‌بست» را با بیت ترجیح‌بند آن «روزگار غریبی‌ست نازنین!» می‌شناسند. شگفتا که ششصد هفتصد سال پیش از شاملو همین حیرت از وضع روزگار را «حافظ» هم داشته است. «دهانت را می‌بویند.» (پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند)؛ «مبادا که گفته باشی دوستت دارم.» (گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید!)، «عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند.» (ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند). و عجبا که در زمانهٔ ما نیز چو نکو بنگری! می‌بینی روال روزگار هنوز هم بر همان منوال است که بود و چه بسا غریب‌تر هم. این شعر را با صدای احمد شاملو و در چند اجرای ترانه‌ای بشنوید.

احمد شاملو روزگار غریبی است

در این بن‌بست

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
به سوخت‌بارِ سرود و شعر
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

۳۱ تیر ماه ۱۳۵۸
از مجموعۀ «ترانه‌های کوچک غربت»

* * *
این دکلمه ـ ترانه در «ساندکلود»

* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»

* * *

error: Content is protected !!