کلام و صدا: اخوانثالث
موسیقی: فریدون شهبازیان
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۲
باغ من
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بیبرگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک و غمناکش.
ساز او باران، سرودش باد.
جامهاش شولای عریانیست.
ور جُز اینش جامهای باید،
بافته بس شعلۀ زرتار پودش باد.
گو بروید یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد.
باغبان و رهگذاری نیست.
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست.
گر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمیروید؛
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوتِ
[پستِ خاک میگوید.
باغ بیبرگی
خندهاش خونیست اشکآمیز.
جاودان بر اسبِ یالافشانِ زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.
تهران ـ خرداد ماه ۱۳۳۵
از مجموعۀ «زمستان»
* * *
بازگشت به شعرهای «مهدی اخوانثالث» در این سایت
* * *