تیر ۱۳۷۹ بود که در تماسی تلفنی، آیدا (همسر شاملو) از من خواست تا به فردیس کرج بروم و عکس پرتره این شاعر نامی را بگیرم. با این که میدانستم شاملو بعد از جراحی و قطع پایش و اوجگیری بیماری دیابت، مدتیست که درمنزل بستری است و شرایط جسمانی و روحی خوبی ندارد، اما وقتی به خانه او وارد شدم، انتظار نداشتم او را در آن حالت و شرایط نامناسب ببینم.
شاملو روی ویلچر نشسته بود، رنگ صورتش مثل گچ سفید بود، سرش را بلند نمیکرد، نسبت به حرکتها و سر و صدای محیط به سختی واکنش نشان میداد و به هیچ وجه حرف نمیزد. به ناچار دوربین بزرگ عکاسی را روی زمین کاشتم و زاویهای رو به بالا را انتخاب کردم. از کمترین نور ممکن استفاده نمودم تا اذیتی ایجاد نکنم. آن وقت منتظر ماندم تا شاملو کمی سرش را بالا بیاورد.
به غیر از من و آیدا، محمود دولتآبادی و محمدعلی سپانلو نیز در اتاق بودند. آن دو با به حرف گرفتن شاملو سعی داشتند تا او را متوجه خود سازند. بر اثر تلاش آنان بود که بالاخره این شاعر بزرگ معاصر کمی سرش را بالا آورد و نگاهی کوتاه، خسته و بیمار به اطرافش انداخت. این همان لحظهی کوتاه بود که من نیاز داشتم و بهسرعت آنرا روی فیلم حساس عکاسی ثبت کردم.
اظهار نظرهای جنجالی شاملو در باره بزرگان شعر و ادب فارسی و تاریخ ایران، نقدها، مقالات فرهنگی و سیاسیاش، نثر بسیار سر زنده در ترجمهها و سرودههایش همه نشان از مبارزهطلبی، بر خلاف جریانِ آب شنا کردن و سرِ پُر شور او داشتند؛ خصوصیتی که در این عکس به هیچوجه دیده نمیشود.
همیشه گفتهام که عکسهایم به نوعی بازتابدهندهی شخصیت درونی آدمها هستند؛ ادعایی که در مورد این عکس به هیچ وجه ندارم. این حزنانگیزترین پرتره چاپ شده در کتاب من است.
احمد شاملو ۲۰ روز پس از گرفته شدن این عکس، ساعت ۲۱ شامگاه یکشنبه، ۲ مرداد ۱۳۷۹ در خانه خود درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *