موسیقی فیلم «قیصر»، در سال ۱۳۴۹ همراه با اکران آن بر پردۀ سینما، شنیده شد و مورد استقبال علاقمندان آن قرار گرفت. بسیاری صفحههای ۴۵ دور این موسیقی و بعدها کاست آن را خریدند و شنیدند. ساخت و اجرا و انجام این یادگار از آن سالهای دور اما خود حکایتی خواندنیست که «اسفندیار منفردزاده» در گفتوگویی با «ناصر زراعتی» آن را روایت کرده است.
«. . . موسیقی «قیصر» ثمره و محصول زندگی دوران کودکی من زیر بازارچه است. قصۀ آشنای بازارچه، عصارۀ زندگی دوران کودکی و نوجوانیام. . . من آن زندگی را دیده بودم. تجربه کرده بودم، با تمام وجودم لحظه به لحظهاش را زیسته بودم. صدای ضرب و زنگ زورخانه (که در موسیقی «قیصر» از آن استفاده کردم) بارها و بارها، مرا جلو زورخانۀ «علی تکتک» زیر بازارچه، سر جا میخکوب کرده بود.
بچه که بودم، وظیفۀ من نان گرفتن برای خانه بود. وقتی میرفتم نانوایی، اگر صدای ضرب را میشنیدم، میایستادم جلوی در زورخانۀ «علی تکتک» محو و والۀ آن موسیقی شگفتانگیز میشدم و گاهی وقتی به نانوایی میرسیدم که نان گرم و تازه تمام شده بود. ناچار، نان بیات میخریدم و در خانه سرزنش میشنیدم.
اما بدبختی وقتی بود که هنگام بازگشت از نانوایی، نانهای گرم و تازه در دست، از جلوی زورخانه میگذشتم و صدای ضرب مرا در جا میخکوب میکرد. بیتوجه به دور و برم، بیاراده، همانطور غرق در شنیدن و نوشیدن صدای جادویی ضرب، گاهی دوتا نان سنگک را تکهتکه میکردم و میخوردم. مادر حرفم را باور نمیکرد. اما وقتی یکی دوبار تعقیبم کردند، فهمیدند که راست میگویم: میایستم جلوی زورخانه و نانها را تکهتکه میبلعم.
تمام حسی را که در طول سال های نوجوانی، هنگام شنیدن ضرب زورخانه وجودم را پر کرده بود، در موسیقی «قیصر» خالی کردم. موفقیت این کار گمانم مدیون همین انرژی متراکم شده بود.
. . . آنزمان، در سینمای ایران رسم نبود که تهیهکننده به «آهنگساز» پول بدهد. من هم که برای «قیصر» موسیقی نوشته بودم، ناگزیر این کار را مجانی کردم. فقط توانستم، آنهم با التماس و خواهش و تمنا، دستمزد نوازندهها را از عباس شباویز و شریک مالیاش مهدی میثاقیه بگیرم. به زور راضی شدند آن هفتهشت هزار تومان دستمزد نوازندههای موسیقی فیلم را بپردازند.
اعضای ارکستر را آوردم استودیو میثاقیه، موسیقی را آنجا اجرا کردیم که روی نوار ریل ضبط شد. این نوار که بهاصطلاح «نوار مادر» بود، در همان استودیو ماند. همانجا بود که با «روبیک منصوری» آشنا شدم. قرار شد با هم موسیقی را بگذاریم روی فیلم. من قبلا با دقت، وقتها را گرفته بودم و یادداشت کرده بودم که از کجا تا کجای فیلم باید فلان قسمت موسیقی را بگذاریم.
کارمان که تمام شد و فیلم میکس شد، قرار شد «قیصر» را برای تهیهکننده و گروه سازندۀ فیلم، در همان استودیو میثاقیه نمایش بدهیم. فیلم را نمایش دادند. چراغها را روشن کردند. همه خوشحال و راضی بودند. تهیهکنندۀ فیلم، روبیک را صدا زد و گفت: «این موزیک برای فیلم کم است. شما خودت آنجاهایی که موزیک ندارد، از صفحههای موزیک خودت انتخاب کن و بگذار تا پر شود.»
داشت گریهام می گرفت. رسم بود آنزمان که تمام فیلم باید موسیقی میداشت. حالا من برای «قیصر» بیست و چند دقیقه موسیقی نوشته بودم. دلم نمیخواست بیشتر از این موسیقی داشته باشد. کلی کار کرده بودم. حس فیلم را در نظر گرفته بودم. اول باورم نمیشد. بعد دیدم نخیر، انگار قضیه خیلی هم جدی است.
واقعا گریهام گرفته بود. رفتم سراغ «بهروز وثوقی» و گفتم: «بهروز! تو را به هر کسی که دوست داری نگذار اینکار را بکنند.»
گفت: «من نمیدانم. تهیهکننده باید تصمیم بگیرد.»
کیمیایی همینجور مات و مبهوت مانده بود که چه کنیم؟
دست به دامن روبیک منصوری شدم. گفتم: «روبیک جان! خواهش میکنم اینکار را نکن. وگرنه چارهای ندارم جز اینکه موسیقی خودم را از روی فیلم بردارم.»
روبیک واقعا محبت کرد. بالاخره با تهیهکننده صحبت کرد. هر طور بود تهیهکننده را راضی کرد که اجازه بدهد موسیقی همانطور که هست باشد. وقتی این خبر را به من داد، انگار دنیا را داده باشند بهم. برایم خیلی مهم بود. اوایل کارم بود. موسیقی «قیصر» را هم خیلی دوست داشتم. هنوز هم دوستش دارم.
«قیصر» موفق شد. موسیقیاش هم موفق بود. وقتی خواستم موسیقی فیلم «قیصر» را برای مردمی که آن را دوست داشتند و علاقمند بودند، روی صفحۀ گرامافون بیاورم. رفتم سراغ روبیک منصوری که «نوار مادر» را بگیرم. گفت: «ما نوار مادر را نگه نمیداریم. نوار را قیچی کردیم. روش افکت ضبط کردیم. ما فقط باند میکس فیلم را داریم.»
معلوم شد که گویا باید پول مختصری بابت «نوار مادر» موسیقی پرداخت میشد که نشده و تهیهکنندهها هم از آن نوارها استفاده کردهاند. هر طور بود، به کمک روبیک، از روی باند میکس، آنجاهایی که روی موسیقی افکت نبود، کپی کردیم روی نوار ربع اینچ که آن زمان متدوال بود. و از روی همان نوار، صفحات 45 دور موسیقی فیلم «قیصر» را دادیم تکثیر کردند. فکر کنم این اولین صفحۀ گرامافون موسیقی بدون آواز و بدون کلام بود که در ایران پخش شد و مردم هم خیلی استقبال کردند. [برگرفته از: ماهنامۀ فیلم، شمارۀ ۲۵۸ ویژۀ صد سالگی سینمای ایران، ص.۱۰۷ و ۱۰۸]
* * *
مجموعهای شنیداری، دیداری و خواندنی در بارهی فیلم «قیصر»
* * *
در بارهٔ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:
یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»
* * *