صحرای غم
شعر: سعید مهناویان
آهنگ: مصطفی اسلامی
خواننده: داود مقامی
در صحرای غم همه بیبرگ و بینوا
چون سنگی خارا دل من مانده به جا
تا کی این دل را تو در آتش فکنی
گاهی هم طی کن طرق مهر و وفا
چه شد آخر که تو رفتی ز برم
من ندانم که چه آید به سرم
به تنم آتشی از رنج و تعب
که ز سودای تو سودی نبرم
گویم هر شب در سوز تب تو کجا و قلب بینوای من
با هر مویت بخدا دهی تو خونبهای من
دانم ای مه هستی آگه ز من و ز درد بیدوای من
با لبخندی بخدا تو بستهای دو پای من
* * *ترانهشناسی داود مقامی در سایت راوی حکایت باقی
* * *