جام دگر
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: همایون خرم
خواننده مرضیه
ای همسفرها! رهگذرها!
زین رفت و آمدها چه ثمر؟
داریم از این هستی چه خبر؟
ما هر چه هستیم، جمله مستیم
همدرد مرغان سحریم
روشنبین و صاحبنظریم
چه حکایتها به زبان دارم
چه شکایتها ز جهان دارم
تو گر ای بلبل غم گل داری
غم گلشن من به روان دارم
مستم از آن ساغر، پُر کُن جام دیگر
ذکر تو در خانه دل بنشانم
داد دلم ساغر می بستانم
گر چه تو از دیدهی ما پنهانی
از غم ما بیخبری میدانم
مستم از آن ساغر، پُر کُن جام دیگر
من همدرد مُرغان چمنم
سوز دیگر دارد سخنم
بال و پر بسته در قفسی
غوغایی در گلشن فکنم
مستم از آن ساغر که زدم
جام دیگر باید بزنم
(باز مرا شب دوشین بزمکی به پنهانی
از درم درآ مست با جمالِ روحانی
این من و تو ای زاهد، هردو داغدار اما
داغ من بُوَد بر دل، داغ تو به پیشانی)
دست من و جام می
گوش من و نای می
گر از تو ساغر گیرم
شیدایی از سر گیرم
شیدایی از سر گیرم
گر از تو ساغر گیرم
گر شکوه از غمهایت نکنم
با درد و سوز هجران چکنم؟
ای دلدار و ای دلشکنم، دلدارم!
* * *