«ماجراهای آقای چوخ بخت یوخ»
بخش سوم
نوشتهی: طیفور بطائی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲
نه در غربت دلم شاد و . . .
«. . . حفظ و حراست سنتهای باستانی از وظایف هر فرد میهنپرست است و «آقای چوخ بختیوخ» این را خوب میداند. شاهبیت این سنتها جشن نوروز است و سفرۀ هفتسین. اگرچه همیشه سمنویش کم است.
. . . یک بار «بخت یوخ» خواست داستان نوروز را برای بچهها تعریف کند. شنیده بود که فردوسی چیزهائی در این باره گفته است. اما شاهنامه را خودش نخوانده بود. نمیدانست که نوروز به روزگار جمشید متداول شده، آن را به پیروزی کاوۀ آهنگر (و نه فریدون) بر ضحاک مار دوش نسبت داد، و در باره مارهای روی دوش ضحاک کمی اغراق کرد. کاوه را هم با رستم اشتباه گرفت.
بچهها فکر کردند بابا در بارۀ یکی از فیلمهای «گوسپاستر» حرف میزند که «رامبو» هم تویش بازی میکرده است. برایشان جالب نبود و زود یادشان رفت.
. . . روز سیزده را هم نتوانستند با حساب فرنگی تطبیق کنند. روز یازده را به جای سیزده گرفتند که یکشنبه بود. سبزه را برداشتند و به پارکشهر رفتند. مدتی به فوارهها نگاه کردند و تخمه شکستند و بستنی لیس زدند و آخرش سبزه را در سطل آشغال پارک انداختند و یازده به در کردند. . .»
* * *